جدول جو
جدول جو

معنی لهر - جستجوی لغت در جدول جو

لهر
میخانه، شراب خانه، فاحشه خانه
تصویری از لهر
تصویر لهر
فرهنگ فارسی عمید
لهر
(لُ سِ بی یِ)
ده کوچکی از دهستان دلارستاق بخش لاریجان شهرستان آمل، واقع در 25هزارگزی شمال رینه. دارای 20 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
لهر
(لَ هََ)
میخانه و شراب خانه را گویند. (برهان). شرابخانه باشد، زیرا له شراب باشد. میکده، قحبه خانه. (جهانگیری) (برهان). صاحب انجمن آرا گوید:... و به معنی قحبه خانه گفته اند و معنی اول (شرابخانه) اصحست. (انجمن آرا) ، به زبان هندی موج آب باشد. (برهان) ، چاقی بی اندازه و گوشت پوک و خالی و پر از باد را گویند (در تداول عامۀ خراسان). کف (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
لهر
میخانه و شرابخانه را گویند
تصویری از لهر
تصویر لهر
فرهنگ لغت هوشیار
لهر
((لَ هَ))
شراب خانه، میخانه، فاحشه خانه
تصویری از لهر
تصویر لهر
فرهنگ فارسی معین
لهر
موج آب، موج دریا
تصویری از لهر
تصویر لهر
فرهنگ فارسی معین
لهر
از دهکده های دلارستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لار
تصویر لار
(دخترانه و پسرانه)
نام پسر گرگین میلاد، از شخصیتهای شاهنامه، طناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فهر
تصویر فهر
سنگی که با آن چیزی بسایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قهر
تصویر قهر
مقابل آشتی، خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می شود، دارای رابطۀ خدشه دار شده
غضب، خشم، کین مثلاً قهر و غضب
ظلم، ستم، جور
چیرگی
عقوبت، آزار، تنبیه
در تصوف تسلط خداوند بر بنده
قهر کردن: با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او، خشمگین شدن، مقهور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهی
تصویر لهی
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظهر
تصویر ظهر
پشت، عقب، دنبال، یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طهر
تصویر طهر
پاک شدن از آلودگی، پاکی، طهارت، در فقه مدت پاکی زن، مدت بین دو حیض، کنایه از دوری از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهر
تصویر زهر
داروی کشنده، هر دارویی که جانداری را هلاک کند، سم، ماده ای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب و امثال آن ها تراوش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهف
تصویر لهف
کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهر
تصویر صهر
قرابت، خویشی، شوهر دختر یا شوهر خواهر، داماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهر
تصویر شهر
مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن، کنایه از مردم شهر، اهالی شهر
هلال، قمر، ماه، یک ماه قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهر
تصویر سهر
بیدار ماندن، بیدار ماندن در شب، بیداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهر
تصویر بهر
برای، به سبب، به جهت مثلاً بهر خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهب
تصویر لهب
شعله، زبانۀ آتش، گرد و غبار بالاآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهر
تصویر سهر
سرخ، گاو، به ویژه گاو سرخ رنگ، برای مثال چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی - ۸/۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لور
تصویر لور
ماست چکیده، نوعی پنیر که از شیر بریده و آب گرفته تهیه می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذهر
تصویر ذهر
سیاه دندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهر
تصویر بهر
نصیب، قسمت، بهره، حظ
فرهنگ لغت هوشیار
سم و هر ماده که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوان باشد و نیز موجب مرگ آن گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهر
تصویر آهر
آهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهر
تصویر دهر
روزگار دراز، زمانی که نهایت نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آبادی بزرگ که دارای بلدها، اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنی میکنند، در صورتی که بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد، آبادی برگ که دارای خیابانها و کوچه ها و خانه ها و دکانها و نفوس بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
به خواب نرفتن سرخ، گاو سرخ سهر گاو، گاو بقر: چو بر شاه تازی بگسترد مهر بیاورد فربه یکی ماده سهر. بیدار ماندن به شب، بیداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهر
تصویر جهر
آشکار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظهر
تصویر ظهر
نیمروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قهر
تصویر قهر
پرخاش، خشم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زهر
تصویر زهر
سم
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی