جدول جو
جدول جو

معنی له - جستجوی لغت در جدول جو

له
کوبیده و نرم شده، کنایه از بسیار خسته، بن مضارع لهیدن
له کردن: کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی عمید
له
برای او، به نفع او
ناژو، درخت ناجو
شراب انگوری
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی عمید
له
نرم شده، از هم پاشیده و مضمحل شده
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ لغت هوشیار
له
((لِ))
کوبیده و نرم شده
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
((لَ))
شراب، باده انگوری
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
برای او، به نفع او
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
((لُ))
آله، آلوه، اله، عقاب
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهراسپ
تصویر لهراسپ
(پسرانه)
صاحب اسب تندرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر اروند شاه از نژاد کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهراسب
تصویر لهراسب
(پسرانه)
صاحب اسب تندرو، لهراسپ، نام پسر اروندشاه و پدر گشتاسب از نژاد کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهاک
تصویر لهاک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
گویش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
زبانۀ آتش و گرمی آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
زبون، پست، زشت و بد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
ابله، احمق، بی ادب، سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهر
تصویر لهر
میخانه، شراب خانه، فاحشه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهذا
تصویر لهذا
برای این، از این جهت، از این رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
له شدن، کوبیده شدن، ضایع شدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهب
تصویر لهب
شعله، زبانۀ آتش، گرد و غبار بالاآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهف
تصویر لهف
کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهبان
تصویر لهبان
تشنه، انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهنج
تصویر لهنج
سنگی که گازر در روی آن جامه می شوید، فسان، سنگ ساو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
کوبیده و نرم شده، میوۀ خراب شده، کنایه از خسته و کوفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهی
تصویر لهی
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
طرز سخن گفتن و تلفظ، زبان و لغتی که انسان با آن سخن می گوید، زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از له شدن
تصویر له شدن
مضمحل گشتن، کوفته شدن خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیم
تصویر لهیم
سختی، پتیار، مرگ، تب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیف القلب
تصویر لهیف القلب
سوخته دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیف
تصویر لهیف
دراز اندام، ستم رسیده، پریشان روزگار، فریاد خواه، دریغ خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
له شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
له شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهید
تصویر لهید
ستور مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
گرمی آتش
فرهنگ لغت هوشیار
اجازه دادن رخصت دادن: گر زنش را بلفظ بخارایی عادتی گویم: لهی کنی که بگایم ک - لهی کند. (سوزنی جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهی
تصویر لهی
اجازه رخصت
فرهنگ لغت هوشیار