- له
- کوبیده و نرم شده، کنایه از بسیار خسته، بن مضارع لهیدن
له کردن: کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
معنی له - جستجوی لغت در جدول جو
- له
- برای او، به نفع او
ناژو، درخت ناجو
شراب انگوری
- له
- نرم شده، از هم پاشیده و مضمحل شده
- له ((لِ))
- کوبیده و نرم شده
- له ((لَ))
- شراب، باده انگوری
- له
- برای او، به نفع او
- له ((لُ))
- آله، آلوه، اله، عقاب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گویش
زبانۀ آتش و گرمی آن
زبون، پست، زشت و بد
ابله، احمق، بی ادب، سنگ
میخانه، شراب خانه، فاحشه خانه
برای این، از این جهت، از این رو
له شدن، کوبیده شدن، ضایع شدن میوه
شعله، زبانۀ آتش، گرد و غبار بالاآمده
کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ
تشنه، انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
سنگی که گازر در روی آن جامه می شوید، فسان، سنگ ساو
کوبیده و نرم شده، میوۀ خراب شده، کنایه از خسته و کوفته
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
طرز سخن گفتن و تلفظ، زبان و لغتی که انسان با آن سخن می گوید، زبان
مضمحل گشتن، کوفته شدن خرد شدن
سختی، پتیار، مرگ، تب
سوخته دل
دراز اندام، ستم رسیده، پریشان روزگار، فریاد خواه، دریغ خورنده
له شده
له شدن
ستور مانده
گرمی آتش
اجازه دادن رخصت دادن: گر زنش را بلفظ بخارایی عادتی گویم: لهی کنی که بگایم ک - لهی کند. (سوزنی جها)
اجازه رخصت