جدول جو
جدول جو

معنی له - جستجوی لغت در جدول جو

له
کوبیده و نرم شده، کنایه از بسیار خسته، بن مضارع لهیدن
له کردن: کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی عمید
له
برای او، به نفع او
ناژو، درخت ناجو
شراب انگوری
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی عمید
له
(لَهْ)
در ترکی ترجمه ’با’ که برای معنی معیت آید و در اصل ’اله’ بوده به کسر همزه. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
له
(لِهْ)
ازهم پاشیده و مهراشده و مضمحل گردیده باشد. (برهان). مضمحل و ازهم پاشیده. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
له
(لِهْ)
مردم پلنی. مردم لهستان، نام رودی در باویر آلمان، نام شهری از فرنگستان که در حدود روم واقع است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
له
(لُهْ)
نام پرنده ای است صاحب مخلب و در کوههای بلند آشیان کند و به عربی عقاب گویندش. (برهان). مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند به غایت قوی و بزرگ بودو آن را اله نیز گویند و به تازی عقاب خوانند. (جهانگیری). صاحب آنندراج گوید: و به معنی مرغ شکاری (به اول مضموم) آورده اند، گویند عقاب است و آن خطاست
لغت نامه دهخدا
له
(لِهْ)
نامی که در رودسر، دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج. ملیج. شلدار. لروت. لونگا. سمد. سمت. قره آقاج. و رجوع به اوجا شود. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 210)
لغت نامه دهخدا
له
(لَ)
نام شهری است از ترکستان. (برهان).... و آن اکنون در تصرف دولت روس است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
له
(سَ)
تنک و نیک ساختن موی را و نیکو گردانیدن. (از منتهی الارب). له الشعر، رققه و حسنه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
له
نرم شده، از هم پاشیده و مضمحل شده
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ لغت هوشیار
له
((لُ))
آله، آلوه، اله، عقاب
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
برای او، به نفع او
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
((لَ))
شراب، باده انگوری
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
((لِ))
کوبیده و نرم شده
تصویری از له
تصویر له
فرهنگ فارسی معین
له
آبگز، فاسد، لهیده، پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته، مضمحل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
له
گل نرمی که پس از سیلاب بر زمین نشیند، واژگون، ته نشین شدن، سیل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لهراسب
تصویر لهراسب
(پسرانه)
صاحب اسب تندرو، لهراسپ، نام پسر اروندشاه و پدر گشتاسب از نژاد کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهاک
تصویر لهاک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهراسپ
تصویر لهراسپ
(پسرانه)
صاحب اسب تندرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر اروند شاه از نژاد کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهی
تصویر لهی
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
کوبیده و نرم شده، میوۀ خراب شده، کنایه از خسته و کوفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهنج
تصویر لهنج
سنگی که گازر در روی آن جامه می شوید، فسان، سنگ ساو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهبان
تصویر لهبان
تشنه، انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهف
تصویر لهف
کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
طرز سخن گفتن و تلفظ، زبان و لغتی که انسان با آن سخن می گوید، زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهب
تصویر لهب
شعله، زبانۀ آتش، گرد و غبار بالاآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
له شدن، کوبیده شدن، ضایع شدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهذا
تصویر لهذا
برای این، از این جهت، از این رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهر
تصویر لهر
میخانه، شراب خانه، فاحشه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهنه
تصویر لهنه
ابله، احمق، بی ادب، سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهاشم
تصویر لهاشم
زبون، پست، زشت و بد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
زبانۀ آتش و گرمی آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از له شدن
تصویر له شدن
مضمحل گشتن، کوفته شدن خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
گویش
فرهنگ واژه فارسی سره