- لنگه
- مقابل جفت، فرد، یک نیمۀ باری که بر ستور گذاشته می شود، چیزی که جفت یا دو قسمت داشته باشد
معنی لنگه - جستجوی لغت در جدول جو
- لنگه
- عدل، یک قسمت از دو قسمت بار، لنگه بار، آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند
- لنگه ((لَ گِ یا گَ))
- لنگ، آلت تناسل
- لنگه ((لِ گِ))
- یکی از دو قسمت بار، عدل، تاجه، فرد، نقیض جفت، یکی از دو قسمت در، لت، لخت، مصراع، عدیل، نظیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آن زمان آن وقت آن هنگام، پس از آن سپس بعد در آخر، مع هذا مع ذالک، بعلاوه از آن گذشته
منزل مسکن جای باش، جایی که نقد و جنس در آنجا نهند، مقام مرکز مستقر، آبادی ده، سازمان موء سسه، انبار مخزن، صندوق، خیمه خرگاه، چند اول لشکر، اسباب وزیران و ارکان دولت. یا بار و بنگاه. چیزهای قابل حمل مانند چادر و خیمه و دیگر اسباب و لوازم سفر. بانگه آواز نعره، کشیدن آواز
چین و شکنجی که بر روی اندام پدید آید آژنگ
شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را بهم متصل میسازد
لب، گرداگرد دهان، چانه
لنجه کردن: چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله
لنجه کردن: چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله
رفتار از روی ناز و خرام ناز، خرام
آلت تناسلی، مزبله، جای ریختن خاک روبه
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگ، آسه
فربه، چاق، نرم و ملایم مانند نان کلفت و تازه
بنگاه، خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط می سازد، بغاز، باب
مقداری از زر و سیم، قطعۀ کوچک طلا یا نقره
مقداری از زر و سیم، قطعۀ کوچک طلا یا نقره
ینگه، زنی که شب زفاف همراه عروس به خانۀ داماد می رود، یدک، دنباله
زنی که شب زفاف همراه عروس به خانۀ داماد می رود، یدک، دنباله
از بیخ ران تا سر انگشتان پا، فنی است در کشتی
تکه قطعه قاچ
لنگ بودن شلی اعرجی: خال لنگی ستور. یا لنگی کار. تعطیل آن
لنگ کوچک. لنگ کوچک فوطه خرد
عمل لنگیدن
آلتی آهنین پیوسته بطنابی طویل که آنگاه توقف کشتی را خواهند آنرا در آب افکنند جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام بمردم دهند
چرم نرم، کفش. کجی و انحنا در پارچه
لندش غرغر
لب لنج، گرد بر گرد دهان
مردم بزرگ تن و فربه، بزرگ سرین
زنی که در شب زفاف دنبال عروس بخانه داماد رود، دنباله ترکی پساد (گویش بدخشی) زه ساگدوش: مرد ینگه برای عروس بمنزله ساق دوش است برای داماد توضیح آنکه درقدیم شب عروسی مردی (یا دو مرد) جهاندیده وتجربه پرورده از دوستان داماد نزد اومی نشستند و وی را به وظایفی که برعهده داشت آشنا می ساختند وجزئیات اعمال شب زفاف رابدومی آموختند این مردان را ساق دوش می گفتند. برای عروس نیززنی (یازنانی) تعیین می شدند که وی رابه وظایفش آشناسازند و چنین زنی راینگه می گفتند
((اِ گَ))
فرهنگ فارسی معین
زنی که شب زفاف همراه عروس به خانه داماد می رود، زن برادر، دایه خاتون. ینگه و ینگا، هم گویند