جدول جو
جدول جو

معنی لنگرانداخته - جستجوی لغت در جدول جو

لنگرانداخته
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از لنگر انداختن، کنایه از مرد متحمل و باوقار که به سخن هر کس از جا درنیاید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگ انداختن
تصویر لنگ انداختن
در ورزش در زورخانه پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند
کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
مقابل لنگر کشیدن، از حرکت باز داشتن کشتی با انداختن لنگر آن در آب، توقف کردن کشتی در بندر
کنایه از اقامت طولانی داشتن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
(سُ آ کَ دَ)
لنگر انداختن کشتی، توقف کردن او دردریا با افکندن لنگر در آب. افکندن لنگر کشتی به دریا، قرار گرفتن. مقام گرفتن. (غیاث).
- لنگر انداختن کسی در جائی، توسعاً متوقف شدن در هر جا. دیر در خانه کسان ماندن چنانکه چند روزی. توقف نسبتاً طویل کردن. خانه نزول شدن (در تداول مردم قزوین). در خانه دیگران دیر ماندن. پوست تخت انداختن. القاء عصا. القاء جران. رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 31 شود.
- امثال:
کنگر خورده لنگر انداخته
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ صَ بَ دِ بَ تَ)
عملی که مرشد در گود زورخانه کند جدا کردن دو کشتی گیر را ازیکدیگر و این کلمه از گود زورخانه باب و متداول شده است، و آن چنان است که مرشد از جایگاه خویش لنگی گرد کند و بر سر دو کشتی گیر که گرم کشش و کوشش اند اندازد جدا کردن آن دو را به خوشی، توسعاً به آشتی خواندن دو خصم. میانجی شدن. واسطۀ ترک خصومت گردیدن. میانجی آشتی شدن، در اصطلاح امروز، سپر انداختن. اظهار انقیاد کردن. تسلیم شدن
لغت نامه دهخدا
پرتاب کردن لنگ، (زورخانه) عملی که مرشد در گود زورخانه کند برای جدا کردن دو کشتی گیر از یکدیگر و آن چنانست که مرشد از جایگاه خویش لنگگ گرد کند و برسر دو کشتی گیر که گرم کشتی هستند اندازد تا آن دو بخوشی از هم جدا شوند. همچنین هنگامی که مرشد یا ورزشکار دیگری بخواهد بپهلوانی که مشغول هنر نمایی است احترام یا تواضع کند از بیرون گود برایش لنگ پرتاب می کند، (توسعا) میانجی شدن میان دو تن برای ایجاد صلح بین آنها، تسلیم شدن اظهار بندگی و اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر انداخته
تصویر لنگر انداخته
متوقف شده (کشتی)، اقامت کرده متوقف، حمول و با وقار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
توقف کردن او در دریا با افکندن لنگردر آب، قرار گرفتن، مقام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
((لُ اَ تَ))
جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن لنگ میان گود توسط مرشد، کنایه از اظهار فروتنی کردن و تسلیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
((~. اَ تَ))
توقف کردن کشتی بندر، کنایه از ماندن زیاد در جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
لترسيخٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
Anchor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
якорити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
錨を下ろす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
لنگر ڈالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
নোঙ্গর ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
เทียบท่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
kupiga nanga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
demir atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
להטיל עוגן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
닻을 내리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
melabuhkan jangkar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
kotwiczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
бросать якорь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
लंगर डालना
دیکشنری فارسی به هندی