لنگر انداختن کشتی، توقف کردن او دردریا با افکندن لنگر در آب. افکندن لنگر کشتی به دریا، قرار گرفتن. مقام گرفتن. (غیاث). - لنگر انداختن کسی در جائی، توسعاً متوقف شدن در هر جا. دیر در خانه کسان ماندن چنانکه چند روزی. توقف نسبتاً طویل کردن. خانه نزول شدن (در تداول مردم قزوین). در خانه دیگران دیر ماندن. پوست تخت انداختن. القاء عصا. القاء جران. رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 31 شود. - امثال: کنگر خورده لنگر انداخته