جدول جو
جدول جو

معنی لنگ - جستجوی لغت در جدول جو

لنگ
یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار
یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب
لنگ کردن: در ورزش در کشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی عمید
لنگ
انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی
لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی عمید
لنگ
پارچه ای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر می بندند
لنگ انداختن: در ورزش در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند، کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی عمید
لنگ
(لَ)
دهی جزء دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، واقع در یکهزارگزی جنوب باختری بازار ماسال. دامنه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 273 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال. محصول آنجا برنج، ابریشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. بیشتر سکنه تابستان به ییلاق سرچشمه های رود خانه ماسال میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
لنگ
(لُ)
فوطه. ازار. ایزار. بستنی. جامۀ حمام. میزر. جامه ای که در رفتن به گرمابه بر کمر بندند. پارچۀ مستطیل شکل که در گرمابه بر کمر بندند پوشیدن سفلای بدن را. با فعل بستن صرف می شود.
- امثال:
لنگ حمام است هر کس بست بست.
لنگ ملانصرالدین است
لغت نامه دهخدا
لنگ
(لِ)
پا از بن بیغولۀ ران تا نوک ابهام قدم. پا باشد از انگشتان تا بیخ ران. (جهانگیری). پا، وظیف (در ستور). دست و پای ستور. ساق و ذراع چهارپا:
یکی مادیان تیز بگذشت خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ.
فردوسی.
ز دریا برآمد یکی اسب خنگ
سرین گرد و چون گورو کوتاه لنگ.
فردوسی.
همان شب یکی کرّه ای زاد خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ.
فردوسی.
- تا لنگ ظهر خوابیدن، تا پس از زدن آفتاب خفتن.
- یک لنگ پا ایستادن.
- یک لنگه مرغ، یک پای آن.
- امثال:
قسم مخور که باوره، لنگ خروس برابره.
، کعب پا را نیز لنگ گفته اند. (برهان). برهان چنین نوشته ودر سامی فی الاسامی در لغات راجعه به آهو و از قبیل آن می نویسد: موقف و مخدم، سپیدلنگ و از تتبعی که ممکن شد چنان دانم که لنگ به معنی جای دست برنجن و خلخال است از دست و پای، این کلمه مزید مؤخر برخی کلمات واقع شود و افادۀ معانی خاص کند، چون:نیم لنگ. (فردوسی). شتالنگ. بشلنگ. (اسم محل). هفت لنگ. (ایلی از بختیاری). چهارلنگ. (ایلی از بختیاری). پشلنگ. پشت لنگ. اشتالنگ. لیولنگ، پای. پایه. در گیلان سه پایۀ مطبخ را سه لنگه گویند، لنگه. نیم بار. نصف بار. و رجوع به لنگه شود، فرد. طاق. تک. مقابل زوج: دو جفت و لنگی، یعنی دو زوج و یک فرد. و رجوع به لنگه شود
لغت نامه دهخدا
لنگ
(لَ)
لای ؟ له ؟ دردی ؟:
از لنگ و رنگ کون و دهان را به گرد خنب
کون لنگ خای کرد و دهان رنگ دوش کرد.
سوزنی
به هندی قرنفل است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
لنگ
کسی که یکپای کوتاه و یا شکسته دارد، شل، آنکه یک پای کوتاهتر دارد
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ لغت هوشیار
لنگ
((لُ))
پارچه ای که در گرمابه به کمر بندند
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی معین
لنگ
لنگه، آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی معین
لنگ
((لِ))
هنگام، وقت
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی معین
لنگ
پا، لنگه، لنگه بار
لنگ کسی در هوا بودن: کنایه از وضع مبهم و نابسامان داشتن
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی معین
لنگ
((لَ))
انسان یا حیوان که پایش آسیب دیده باشد و نتواند به درستی راه رود
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
فرهنگ فارسی معین
لنگ
عاجزٌ
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به عربی
لنگ
Lame
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لنگ
boiteux
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لنگ
cojo
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لنگ
kilema
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لنگ
coxo
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لنگ
lahm
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به آلمانی
لنگ
kulawy
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به لهستانی
لنگ
хромой
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به روسی
لنگ
لنگڑا
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به اردو
لنگ
খোঁড়া
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به بنگالی
لنگ
เดินขากะเผลก
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به تایلندی
لنگ
topal
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
لنگ
kreupel
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به هلندی
لنگ
足が不自由な
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
لنگ
跛的
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به چینی
لنگ
צולע
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به عبری
لنگ
кульгавий
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لنگ
pincang
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
لنگ
लंगड़ा
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به هندی
لنگ
zoppo
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
لنگ
절름발이
تصویری از لنگ
تصویر لنگ
دیکشنری فارسی به کره ای