یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب لنگ کردن: در ورزش در کشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدنیک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب لنگ کردن: در ورزش در کُشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راهانسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مِثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
پارچه ای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر می بندند لنگ انداختن: در ورزش در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند، کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردنپارچه ای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر می بندند لنگ انداختن: در ورزش در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند، کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
مقابل جفت، فرد، یک نیمۀ باری که بر ستور گذاشته می شود، چیزی که جفت یا دو قسمت داشته باشدمقابلِ جفت، فرد، یک نیمۀ باری که بر ستور گذاشته می شود، چیزی که جفت یا دو قسمت داشته باشد
عدل، یک قسمت از دو قسمت بار، لنگه بار، آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنندعدل، یک قسمت از دو قسمت بار، لنگه بار، آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند