جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لنگ

لنگ

لنگ
یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان، نیمی از بار
یکی از چیزی که جفت باشد مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب
لنگ کردن: در ورزش در کُشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
لنگ
فرهنگ فارسی عمید

لنگ

لنگ
انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود، پای آسیب دیده که بلنگد، خسته و وامانده، برای مِثال پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ - ۱۰۱۹)، نیازمند به چیزی
لنگ کردن: آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
لنگ
فرهنگ فارسی عمید

لنگ

لنگ
پارچه ای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر می بندند
لنگ انداختن: در ورزش در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند، کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
لنگ
فرهنگ فارسی عمید

لنگ

لنگ
کسی که یکپای کوتاه و یا شکسته دارد، شل، آنکه یک پای کوتاهتر دارد
لنگ
فرهنگ لغت هوشیار

لنگ

لنگ
پا، لنگه، لنگه بار
لنگ کسی در هوا بودن: کنایه از وضع مبهم و نابسامان داشتن
لنگ
فرهنگ فارسی معین

لنگ

لنگ
انسان یا حیوان که پایش آسیب دیده باشد و نتواند به درستی راه رود
لنگ
فرهنگ فارسی معین