جدول جو
جدول جو

معنی لنژاند - جستجوی لغت در جدول جو

لنژاند
(لَ)
اسقف ماکون و خطیب مشهور، مولد مولنس (1595-1665 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگاندن
تصویر لنگاندن
وادار به لنگیدن کردن، لنگان لنگان به حرکت در آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاواند
تصویر لاواند
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، استوخودوس، شاه اسپرم رومی
فرهنگ فارسی عمید
زن بدکار که پیر شده باشد و زن های دیگر را به فحشا و بی عفتی وادار کند، برای مثال به خود گفتم عجب نبود که نفرت / کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری - لغت نامه - لنبان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
لنگنده، در حال لنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لندلند
تصویر لندلند
غرغر، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
جان. مورخ انگلیسی مؤلف تاریخی درباره انگلستان، مولد لژونگا (1771-1851 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لوئی، از اعضای مجلس کنوانسیون فرانسه مولد ورسای (1752-1797 میلادی)
(آدرین ماری) مهندس فرانسوی، مولد تولوز. (1834-1752 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُمْ دَ / دِ)
لنبانیده. با لقمه های بزرگ نیم خائیده فروبرده
لغت نامه دهخدا
(لُمْ)
رفیع الدین. از شعرای مشهور اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری ایران و اهل قریۀ لنبان نزدیک اصفهان است. او را دیوانی است مرتب. این دو بیت از قصیده ای که در مدح فخرالدین زید بن حسن الحسینی سرود، نقل میشود:
جانا حدیث عشق ندانی کجا رسد
هرگز بود که دولت وصلت مرا رسد
من خود کیم که دولت وصلت طمع کنم
اینم نه بس که دوری هجرت به ما رسد.
(قاموس الاعلام ترکی).
رجوع به رفیع الدین شود
لغت نامه دهخدا
(لُمْ)
منسوب به لنبان، محلتی از اصفهان. منسوب به باب لنبان که محلۀ بزرگی است در اصفهان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خُ گِ رِ تَ)
در تداول عوام، به آهستگی. باتأنی. باکاهلی. مس ّ و مس ّ:
پس نشست و نوشت بامس مس
قصه را چند صورت مجلس.
ملک الشعراء بهار (دیوان ج 2 ص 107).
رجوع به مس ومس شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
حالت و صفت لنگان
لغت نامه دهخدا
(لُلُ)
غرغر. رجوع به لند و لندیدن شود
لغت نامه دهخدا
ژزف ژ رم دو، منجم و هیوی فرانسوی، مولد بورگ (1807 - 1732)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یک کشور جمهوری است در شمال اروپا که شمال آن کشور نروژ، مشرق آن روسیه، جنوب آن خلیج فنلاند و مغربش کشور سوئد و خلیج پوثینا قرار دارد. وسعت آن 130165 کیلومتر مربع و جمعیت آن مطابق آمار سال 1940 میلادی 38877217نفر است. پایتخت آن شهر هلسینکی است. خاک فنلاند شامل ده بخش یا ده استان است به نامهای آونانما، همه، کوئوپیو، لاپی، میکلی، اولو، تورکوپوری، اوسیما، واسا، ویپوری که هر کدام از این ایالات شامل چند شهر است ویک شهر مرکزی نیز دارد. (فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
لنگانه بایره، از دیه های الجبل بقم. (تاریخ قم ص 136)
لغت نامه دهخدا
لنگنده، درحال لنگیدن: و بسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان وبعضی لال
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که قیادت فاحشگان را بعهده دارد خانم رئیس: بخود گفتم عجب نبود که نفرت کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگاندن
تصویر لنگاندن
بلنگیدن واداشتن بحرکتی لنگان واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبانده
تصویر لنبانده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
غذایی نرم (مانند پلویا نان) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن: خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد: لمباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبان
تصویر لنبان
((لَ))
زن فاحشه ای که واسطه برای زن های دیگر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لندلند
تصویر لندلند
((لُ لُ))
غرغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
Lamely, Stumbling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
faiblement, trébuchant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
mancando, cambaleante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
lahm, taumelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
kulawo, potykający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
хромая , спотыкающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
кульгаво , спотикаючийся
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
mank, struikelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
débilmente, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
zoppicando, barcollante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
लंगड़ाते हुए , लड़खड़ाने वाला
دیکشنری فارسی به هندی