بیرون کشیدن. (برهان). از جائی بیرون کشیدن. کشیدن از جائی. آهختن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). آختن. کشیدن: کسی را کش تو بینی دردقولنج بکافش پشت و زو سرگین برون لنج. طیان. و گفت اگر نه شرف، تواضع استی حکم فقیر آنستی که بزود میلنجیدی. (تذکرهالاولیاء عطار) ، رفتن به ناز و کبر چنانکه عکه رود با جنبانیدن دم دراز خود: از بهر چه دادند ترا عقل چه گوئی ؟ تا خوش بخوری چون خر و چون غلبه بلنجی ؟ ناصرخسرو
بیرون کشیدن. (برهان). از جائی بیرون کشیدن. کشیدن از جائی. آهختن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). آختن. کشیدن: کسی را کش تو بینی دردقولنج بکافش پشت و زو سرگین برون لنج. طیان. و گفت اگر نه شرف، تواضع استی حکم فقیر آنستی که بزود میلنجیدی. (تذکرهالاولیاء عطار) ، رفتن به ناز و کبر چنانکه عکه رود با جنبانیدن دم دراز خود: از بهر چه دادند ترا عقل چه گوئی ؟ تا خوش بخوری چون خر و چون غلبه بلنجی ؟ ناصرخسرو