جدول جو
جدول جو

معنی فلنجیدن

فلنجیدن((فَ لَ نْ دَ))
اندوختن، گرد آوردن
تصویری از فلنجیدن
تصویر فلنجیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فلنجیدن

فلنجیدن

فلنجیدن
اندوختن گرد آوردن: این ترازو که آنچه برسنجد جز همه سود خویش نفلنجد
فرهنگ لغت هوشیار

فلنجیدن

فلنجیدن
جمع کردن و اندوختن. (برهان). اندوختن. گرد آوردن. (فرهنگ فارسی معین) :
این ترازو که آنچه برسنجد
جز همه سود خویش نَفْلنجد.
مختاری
لغت نامه دهخدا

فلنجیون

فلنجیون
بنگرید به فنجیون گیاهی است از تیره بیگزاسه از رده دو لپه ییها جدا گلبرگ. برگهایش منفرد و گلهایش دو پایه و میوه اش سته است منشا این گیاه از جاوه می باشد، تمام اعضای گیاه مذکور سمی است. از دانه هایش عصاره ای بدست می آورند که به عنوان مسهل به کار می رود فنجریون فلنجیون
فرهنگ لغت هوشیار

فلنجیقن

فلنجیقن
سورنجان است، و بعضی حومانه دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

ملنجیدن

ملنجیدن
به معنی برکشیدن باشد و به معنی آویختن هم به نظر آمده است. (برهان) (آنندراج). برکشیدن و آویختن. (ناظم الاطباء). به معنی برکشیدن آمده. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

لنجیدن

لنجیدن
درآوردن، بیرون کشیدن، از ریشه درآوردن چیزی از جایی، آهختن
خرامیدن
لنجیدن
فرهنگ فارسی عمید