- لنجنده(لَ جَ دَ / دِ)
بیرون کشنده. رجوع به لنجیدن شود
معنی لنجنده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سَ جَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
که سنجد. که به سنجش درآرد. رجوع به سنجیدن شود، وزان. کشنده. وزن کننده. رجوع به سنجیدن شود
(لَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 50هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی و جنگلی، معتدل مرطوب و مالاریائی. دارای 205 تن سکنۀ مازندرانی و فارسی زبان. آب آن ازچشمه. محصول آنجا غلات، لبنیات، عسل و ارزن. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) (از سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 123)
(گُ جَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
آنچه که بگنجد. آنچه که در چیزی تواند گنجید. جای گیرنده: ماده چیزی است فراز هم آورده از چهارمایۀ با یکدیگر ناسازنده و ناگنجنده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
بند کننده: (گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم) (مولوی)
متحرک، شپش: (پوستینی داشتیم جنبنده بسیار درآن افتاده بود) (عطار تذکره الاولیا ج 1 ص 84)
از توابع چهاردانگه هزارجریبی ساری، روستایی از دهستان عشرستاق