- لمبانیده
- بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
معنی لمبانیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غذایی نرم (مانند پلویا نان) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن: خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد: لمباندن
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برنده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
جنبانده
بلغزیدن واداشته سر داده لیز داده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برنده
سرداده لغزانیده
دوشانیده دوشیده
چشم را کج و کوله کرده
خم شده کج گردیده
خم داده شده، کج کرده شده، برای مثال خمانیده دم چون کمانی ز قیر / همه نوک دندان چو پیکان تیر (اسدی - ۹۰)
غذایی را با حرص و اشتها و به مقدار زیاد خوردن
غذایی نرم (مانند پلویا نان) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن: خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد: لمباندن
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
رمانده، رم داده شده
مانده، باقی گذاشته، برای مثال نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲ - ۱۳۹۱)
لانده