جدول جو
جدول جو

معنی لقامه - جستجوی لغت در جدول جو

لقامه
زخم شدن کناره های لب، ترک گوشه ی لب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقامه
تصویر مقامه
نوشته ای ادبی با صنایع بدیعی که بر مبنای گزارش یک حکایت نوشته شده است
مجلس
مقام، مرتبه، درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقامه
تصویر اقامه
برپا داشتن، در فقه کلمات مخصوصی که بعد از اذان و قبل از شروع نماز بیان می شود و شامل اذان به اضافۀ لفظ «قد قامت الصلوه» است، اذان دوم، «الله اکبر» که در آغاز نماز گفته می شود، در جایی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
چیزی بی ارزش که بر زمین افتاده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بُ مَ)
خلاصۀ پشم که در رشتن بکار برند. (ناظم الاطباء). خلاصۀ پشم که ریسند آنرا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، مانده گردن. (منتهی الارب). مانده شدن. (آنندراج). و رجوع به بقر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آرام کردن در جایی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اقام بالمکان اقامه، آرام کرد در آن جای. (منتهی الارب). مقام کردن. مقیم شدن. ماندن در جای. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
ابن کامل، ملقب به عادل. پس از پدر به سال 635 هجری قمری سلطان مصر شد. سپس از سلطنت برکنار شد و برادرش صالح ایوب نجم الدین به جای او نشست. (تاریخ الخلفاء ص 307)
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
تراشه و چیدۀ ناخن و جز آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- قلامۀ ناخن، آنچه از سر ناخن چیده شود و بیفتد، و این مثل است درباره خسیس و پست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ ءَ)
بزرگ گردیدن کار و دشوار گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا مَ)
لوامه. تأنیث لوّام. سخت نکوهنده. بسیار ملامت کننده.
- نفس لوامه، نفسی که آدمی را پس از ارتکاب گناهی نکوهد:
چون ز حبس دام پای او شکست
نفس لوامه بر او یابید دست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لُ)
موضعی است نزدیک حاجر از منازل بنی فزاره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ)
تیزی. دریافت و زودفهمی. لقنه. لقن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُقْ قا عَ)
گول، لقب نهنده مردم را. فسوس کننده، مرد نیک زیرک، سخن ساز حاضرجواب. (منتهی الارب). مرد بسیارگوی و حاضرجواب. (منتخب اللغات). ج، لقاعات. گویند فی کلامه لقاعات، کنایه از این است که از اقصای حلق سخن میگوید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ طَ)
شکسته و ریزۀ هر چیزی رایگان و بی بها و از زمین برگرفته، خوشۀ برچیده. (منتهی الارب). ج، لقاطات
لغت نامه دهخدا
(هَِ مَ / هَِ لِقْ قا مَ)
بسیارخوار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ مَ)
گرگ ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِقْ قا مَ / تِ مَ)
تلقام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
خرما که در آن پختگی شروع شده باشد از بن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
لزام. رجوع به لزام شود
لغت نامه دهخدا
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلقامه
تصویر سلقامه
گرگ ماده، بد زبان زن، ملخ تخم ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لئامه
تصویر لئامه
لیامت لئامت در فارسی پستی لفترگی، زفتی ژکوری، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لوامه در فارسی: روان سرزنشگر مونث لوام. یا نفس لوامه. نفسی که آدمی را پس از ارتکاب گناهی ملامت کند: چون ز حبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
شکسته و ریزه هر چیز بی بها، خوشه برچیده جمع لقاطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقانه
تصویر لقانه
زیرکی هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحامه
تصویر لحامه
کبد کاری کفشیر گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلامه
تصویر قلامه
تراشیده تراشه، چیده ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقامه
تصویر سقامه
بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
مانش، درنگیدن، گزاردن برپاداشتن اقامت یا اقامه نماز (صلوه)، تکبیری که برای بر پا کردن نماز گویند. یا اقامه خیام کردن، چادرها را نصب کردن، یا اقامه شهود کردن، شاهد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
((لُ طَ))
چیزی بی ارزش که روی زمین افتاده باشد، جمع القاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوامه
تصویر لوامه
((لَ وّ مَ یا مِ))
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامه
تصویر مقامه
((مَ مَ یا مِ))
مجلس، محل نشستن، گروهی از مردم، نوشته ای ادبی با نثر فنی همراه با صنایع بدیعی و اشعار و امثال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقامه
تصویر اقامه
((اِ مِ یا مَ))
اقامت
اقامهء نماز: تکبیری که برای برپا کردن نماز گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقامه
تصویر اقامه
برپاداشتن، بجا آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
حلقه ای چوبی یا فلزی که در طناب کشی استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی