جدول جو
جدول جو

معنی لقاطات - جستجوی لغت در جدول جو

لقاطات
جمع لقاطه، خنزر پنزر خرده ریزها جمع محمولاتی که با ایشان بود بکلی بر گرفت و باقی لقاطات قوم و بقایای سیف بگریختند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لقطات
تصویر لقطات
جمع لقطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
سروران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقالات
تصویر مقالات
گفتارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رباطات
تصویر رباطات
جمع رباط، کاروانسرا خوانگاه ها جمع رباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقطات
تصویر ساقطات
جمع ساقطه، شخشیدگان مونث ساقط جمع ساقطات سواقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التقاطات
تصویر التقاطات
جمع التقاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاطعات
تصویر تقاطعات
جمع تقاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاطرات
تصویر تقاطرات
جمع تقاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاوات
تصویر سقاوات
باشگیان باشه ای ها تیره ای از مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
موافقت کردن با کسی در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند، در علوم ادبی عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها مثلاً مقامات حمیدی، جمع مقام، در تصوف مقام، کارهای سترگ و ستوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباسات
تصویر لباسات
مکر، حیله، جمع واژۀ لباس، حیله گری ها برای مثال سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن / پند را باز ندانی ز لباسات و فریب (ناصرخسرو - ۵۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن، سختی کشیدن، به رنج و تعب افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاطات
تصویر معاطات
چیزی را دست به دست دادن، به هم بخشیدن، عطا کردن، به کسی خدمت کردن
فرهنگ فارسی عمید
جمع عقار، دستکرد ها متاع سرای اثاث خانه، آب و زمین ملک ضیعه جمع عقارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطنات
تصویر قاطنات
جمع قاطنه، ماندگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانات
تصویر قلانات
رمه باژها بیگاری ها
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ترفند، چاپلوسی (در غیاث اللغات این واژه رمن لباس دانسته شده و برابر است با جامه ها و به، چاپلوسی) مکر حیله: سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن پند را باز ندانی ز لباسات و فریب. (ناصر خسرو. 42)، تملق چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاطات
تصویر معاطات
عطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
مناصب، مشاغل عالی و خطیر مانند وزارت و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقالات
تصویر مقالات
جمع مقاله، گفت ها سخن ها گپ ها نوشته ها جمع مقاله
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاصات
تصویر مقاصات
دور شدن از کسی، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
موافقت کردن با کسی در امری، موافقت، خبر آمدن چیزی مبتدا را بلاوسطه (یعنی بدون آوردن کلمه ذو و غیر آن) مانند: (زید قائم {بخلاف} زید قیام {که آن حمل صحیح نمی باشد مگر با آوردن واسطه مانند: زید ذو قیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباسات
تصویر لباسات
((لِ))
مکر، حیله، تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاطات
تصویر معاطات
چیزی را دست به دست دادن، عطا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
((مَ))
جمع مقامه، مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاصات
تصویر مقاصات
((مُ))
دور شدن از کسی، دوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
((مُ))
رنج کشیدن، سختی کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
((مُ))
موافقت کردن با کسی در امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
چیزی بی ارزش که بر زمین افتاده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قادات
تصویر قادات
جمع قاده، جمع قائد، سرداران لشکر کشان جمع قائد (قاید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارات
تصویر قارات
جمع قاره، کوههای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار