جدول جو
جدول جو

معنی معاطات

معاطات
چیزی را دست به دست دادن، عطا کردن
تصویری از معاطات
تصویر معاطات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با معاطات

معاطات

معاطات
چیزی را دست به دست دادن، به هم بخشیدن، عطا کردن، به کسی خدمت کردن
معاطات
فرهنگ فارسی عمید

معاطات

معاطات
چیزی به کسی دادن. چیزی رادست به دست دادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از افراط و انهماک در معاطات کاسات راح از صباح تا رواح مرضی روی نمود. (جهانگشای جوینی). فی الجمله ارکان و سروران بر موافقت سلطان بر معاطات کؤوس از محامات نفوس مهمل ماندند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 186). از شام تا فلق و از بام تا شفق به معاطات کؤوس مدام و معانات پری چهرگان خوش اندام... اشتغال داشتند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 209). و رجوع به معاطاه شود، (اصطلاح فقهی) بیعی است که درآن تشریفات خاص معامله نباشد مثلاً صیغۀ ایجاب و قبول نباشد و بالجمله بیع معاطات عبارت از این است که هر یک از متبایعین تبادل نمایند متاع و ثمن را بدون عقد مخصوص، این معامله را برخی از فقها بطور کلی رواندانند و برخی بطور کلی روا دانند و بعضی در امور کوچک و معمول به عادت مثل خرید و فروش نان و... روا دانند و در امور بزرگ روا ندانند بعضی آن را بیع کامل دانند و برخی مفید اباحۀ تصرف می دانند و عده دیگرگویند بیع متزلزل است تا تصرف. در مورد اجاره و هبه نیز همین بحث آید. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی)
لغت نامه دهخدا

معالات

معالات
بلند کردن، بلند قرار دادن، در بلندی با کسی معارضه کردن
معالات
فرهنگ فارسی عمید

معاطاه

معاطاه
معاطات در فارسی: ورزیدن، دادن، پیشیاری، دهش، دست به دست دهی
معاطاه
فرهنگ لغت هوشیار