لخشان. لغزنده. لیز. در حال لغزیدن. املس. نسو. نسود. عثور. لزج. لجز. قرقر. زهلول. (منتهی الارب) : آب کندی دور و بس تاریک جای لغزلغزان چون در او بنهند پای. رودکی. سرش همچو سر ماهی است لغزان. سوزنی. زل، جای لغزان. زلق، جای لغزان. مکان دحض، جای لغزان. مکان دحوض،جای لغزان. مدحضه، جای لغزان. فأو، جای تابان و لغزان. افئاء، در زمین تابان و لغزان درآمدن. تمرید، هموار و لغزان و رخشان ساختن بنا را. لزج، لغزان شدن. (منتهی الارب)
لخشان. لغزنده. لیز. در حال لغزیدن. اَملس. نسو. نسود. عَثور. لزج. لَجز. قرقر. زُهلول. (منتهی الارب) : آب کندی دور و بس تاریک جای لغزلغزان چون در او بنهند پای. رودکی. سرش همچو سر ماهی است لغزان. سوزنی. زُل، جای لغزان. زَلق، جای لغزان. مکان دحض، جای لغزان. مکان دحوض،جای لغزان. مدحضه، جای لغزان. فأو، جای تابان و لغزان. افئاء، در زمین تابان و لغزان درآمدن. تمرید، هموار و لغزان و رخشان ساختن بنا را. لَزج، لغزان شدن. (منتهی الارب)