جدول جو
جدول جو

معنی لغابه - جستجوی لغت در جدول جو

لغابه
(لُبَ)
گولی و سستی. لغوبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لغابه
بیماری، سستی، گولی
تصویری از لغابه
تصویر لغابه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لابه
تصویر لابه
درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری، عذرخواهی، لابه، لاو، لاوه،
نگرانی، نیرنگ، سخن همراه با مهربانی مثلاً لابۀ مادرانه، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابه
تصویر غابه
بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزۀ دراز
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
زمین پست هموار، گروه مردمان، نیزۀ دراز یا نیزۀ لرزان، بیشۀ درختان انبوه و درهم پیچیده، یقال: لیث غابه. ج، غاب و غابات. اجمه. مرغزار. نیزار. نیستان. (منتهی الارب). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است: غابه، زمینی است گود و پست و هموار که دارای کنگره باشد و در معنی با کلمه ’وهده’ یکی است و ابوجابر اسدی گفته است: غابه گروهی از مردم و درخت درهم پیچیده که زمین آن بلند و برآمده نیست به صورتی که مردم می توانند از آن هیزم به دست آورند و سودهای دیگر برگیرند، غابهالبحر، جایگاهی که جانورهای کوچک متحجر در آن گرد هم است. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
رودباری است از ناحیۀ شواجن. (منتهی الارب). خبر بالشواجن فی دیار ضبه فیه رکایا عذبه تخترقه طریق بطن فلح کانه جمع لهب کله عن الازهری... و حولها القرعاء و الرماه و وج ّ ولصاف و طویلع کان فیه وقعه بین بنی ضبه و العبشمیین قال بعضهم:
منع اللهابه حمضها و نجیلها
و منابت الضمران ضربه اسفع...
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غابْ بَ)
تأنیث غاب ّ، شتران که به غب ّ (یک روز در میان) آب خورند. ج، غواب ّ. (آنندراج) : ابل ٌ غابه، شترانی که روزی آب خورند و روزی نه. (مهذب الاسماء). ج، غواب ّ و غابات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
موضعی است در حجاز
لغت نامه دهخدا
(لَبْ با)
جایگاهی است به ثغر سرقطسه به اندلس. (معجم البلدان). و نسبت بدان را لبابی گویند و آنجا مسقطالرأس گروهی از مشاهیر مسلمین است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
دختر عبدالرحمن بن جعفر، زوجه علی بن ابیطالب. این زن را علی علیه السلام طلاق داد و علی بن عبدالله بن عباس به زنی کرد. (عقدالفرید ج 5 ص 382)
دختر عبدالله بن جعفر بن ابیطالب. وی نخست زوجه عبدالملک بود بعد مطلقه شد و علی بن عبدالله بن عباس وی را تزویج کرد. (حبیب السیر ج 1 ص 262)
دختر رشید خلیفه. مادر وی شجی نام داشت. (عقدالفرید ج 5 ص 396)
نام دختر موسی بن جعفر (ع). (حبیب السیر ج 1 ص 225)
دختر علی بن ابیطالب (ع) و مادر وی کنیزک است
صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مادر ابوعبدالملک مروان بن محمد بن مروان بن الحکم بود. ام ّ ولد (کنیز) کردیه نام و لبابه گویند. (مجمل التواریخ ص 321)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
درخت امطی. (منتهی الارب). شجرالامطی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ لَ)
خردمند شدن. (زوزنی) (منتهی الارب). عاقل گشتن
لغت نامه دهخدا
(لُبَ)
سستی و گولی. لغابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
موضعی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
چیزی که بدان بازی کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ)
جمع واژۀ لهب، جمع واژۀ لهب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گرسنه گردیدن با مشقت و ماندگی. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
موضعی است نزدیک مدینه، غربی مشهد سیدناحمزه رضی اﷲ عنه و یفتح. (منتهی الارب). بدون الف و لام نام موضعی در نزدیکی مدینۀ طیبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
ریزه ترین موی ریزۀ زرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندک. یقال: مااصبت منه زغابه، یعنی نرسیدم از وی چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غایب گردیدن و غایب گردیدن شوی زن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). غایب گردیدن شوی زن: اغابت المراءه اغابه، غایب گردید شوی وی. (منتهی الارب). غایب شدن شوهر زن: اغابت المراءه اغابه. فهی مغیب و مغیبه و مغیب علی الاصل. (از اقرب الموارد) ، تیره رنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاکستری رنگ شدن:اغبس الشی ٔ، کان لونه الغبسه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَغْ غا بَ)
ناقه شغابه، شتری که راه رفتن آن راست نباشد و کجروی کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سنگلاخ، زمین بی ریگ، اشتران سیاه اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن (گشودن)، تضرع و التماس کردن: چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان. (شا. لغ)، تملق چاپلوسی: هر که به لابه دشمن فریفته شود... سزای او این است. یا به لابه دم جنباندن (جنبانیدن)، تملق و چاپلوسی کردن: بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی. (خاقانی. سج. 414)، فریب خدعه مگر. یا به لابه گفتن، از روی فریب و مکر گفتن: بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد. (حافظ. 114)، اضطراب قلق، قربان و صدقه: در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لابه مادران. (نظامی لغ) سخنی نیازمندانه، اظهار اخلاص با نیاز تمام، فروتنی، تضرع، عجز، زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغابه
تصویر زغابه
کرکریز مویریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغابه
تصویر اغابه
غایب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاب
تصویر لغاب
تیر هیچکاره، پر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاه
تصویر لغاه
آوازه بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغبه
تصویر لاغبه
مونث لاغب سست
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته به روش قلب باغ (صادق کیا)، نیزار نپستان، نیزه دراز زمین پست و هموار، گروه مردمان، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب غابات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغابه
تصویر سغابه
گرسنگی، ماند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبابه
تصویر لبابه
خردمند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعابه
تصویر لعابه
بازیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغوبه
تصویر لغوبه
سستی، گولی بی خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غابه
تصویر غابه
زمین پست و هموار، نیزه دراز، بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده، جمع غاب و غابات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابه
تصویر لابه
((بِ))
عجز، نیاز، التماس، زاری، خودستایی، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابه
تصویر لابه
التماس
فرهنگ واژه فارسی سره