جدول جو
جدول جو
Ads

معنی لابه

لابه
سنگلاخ، زمین بی ریگ، اشتران سیاه اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن (گشودن)، تضرع و التماس کردن: چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان. (شا. لغ)، تملق چاپلوسی: هر که به لابه دشمن فریفته شود... سزای او این است. یا به لابه دم جنباندن (جنبانیدن)، تملق و چاپلوسی کردن: بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی. (خاقانی. سج. 414)، فریب خدعه مگر. یا به لابه گفتن، از روی فریب و مکر گفتن: بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد. (حافظ. 114)، اضطراب قلق، قربان و صدقه: در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لابه مادران. (نظامی لغ) سخنی نیازمندانه، اظهار اخلاص با نیاز تمام، فروتنی، تضرع، عجز، زاری
فرهنگ لغت هوشیار