جدول جو
جدول جو

معنی لطو - جستجوی لغت در جدول جو

لطو
(زَ)
پناه بردن به سنگ و غار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لطف
تصویر لطف
نرمی، مهربانی، نیکویی، ظرافت، زیبایی، عفو و بخشش، بذل کردن، بخشیدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغو
تصویر لغو
باطل کردن، باطل، بی فایده، سخن بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطو
تصویر خطو
فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن، گام، قدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطم
تصویر لطم
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
(نَ ضَ / ضِ کَ دَ)
به صورت لطوخ
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لطء. دوسیدن به زمین. (منتهی الارب). به زمین وادوسیدن. (زوزنی) ، چسبیدن، به چوب دستی زدن، زدن بر پشت به عصا. (منتهی الارب). رجوع به لطء شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لطوخ
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لطخ. رجوع به لطخ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
آنچه بدان چیزی آلوده گردد. (منتهی الارب). ج، لطوخات. هر چیز که عضو را بدان بیالایند. (بحرالجواهر). چیزی را گویند که عضو را بدان بیالایند، واحد اللطوخات. دارو که به چیزی مالند. (منتخب اللغات). مرارهالحمار تنفع من داء الثعلب و الدوالی لطوخاً. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
به معنی کوبیده یا دندانه دار یا گندیده، قبیله ای از اعراب اند که از ددان بن یقشان متسلسل گشتند (پیدایش 25:3). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نوعی بازی و قمار و آن چنین است که بر 30 صفحه مقوایی (کارت) 3 ردیف و در هر ردیف 9 خانه نقش شده و اعدادی از 1 تا 90 درآن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نوشته شده و 90 مهره چوبین که برهریک عددی از اعداد از 1 تا 90 منقوش است در کیسه ای قرار دارد. بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و شخصی را انتخاب کنند. او از کیسه مهره را بیرون میاورد و شماره آنها را میخواند هرصفحه که اعداد خانه های یک ردیف (از سه ردیف) آن زودتر از کیسه بر آید و خوانده شود برنده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه مایه اشتغال باشد، سرگرم کن، طرب، بازی، آنچه مشغول کند مردم را
فرهنگ لغت هوشیار
لوز چسبناک، بهره بهره پول، چادر که بر سر کشند، سر زنده، دلچسب، گل اندایی، پنهان کردن چیزی را، تیرانداختن، چشم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعو
تصویر لعو
آزمند آزور، بدخوی، ناکس پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغو
تصویر لغو
سخن بیهوده، بی معنی، افکنده، بشمار نیامده، سقط، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطخ
تصویر لطخ
آلودگی تباهیدگی، اندک بد خور بد خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطع
تصویر لطع
کام تاک دهان پست فرومایه لفتره
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی در کار و کردار، مدارات، خوشرفتاری، مودت، نیکویی، نیکوکاری نیکویی، احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطم
تصویر لطم
سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقو
تصویر لقو
کژ دهان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدو
تصویر لدو
مدفوع اسب و خر، پهن (افغانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاو
تصویر لاو
فرانسوی گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحو
تصویر لحو
دشنام دادن، پوست کندن از درخت، زشت گرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبو
تصویر لبو
چغندر پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطو
تصویر قطو
گرانرفتاری، پروازکردن به جای گام برداشتن ازخوشی وسرمستی سبکروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلو
تصویر طلو
ریزه هر چیزی، پای بستن نوزاد چارپای را گرگ گرگ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطوخ
تصویر لطوخ
آلاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطو
تصویر سطو
تاخت، چیرگی، فرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطو
تصویر خطو
گام زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطو
تصویر حطو
جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنی که آنرا گرم کنند و کیسی و چین و نورد جامه را توسط آن بر طرف سازند و یا در طول ساق شلوار خط ایجاد کنند. سابقا بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جایی نصب میکردند و بزیر آن آتش میافروختند و جامه بر نیم خم میکشیدند. یا اتوی برقی (الکتریکی)، اتویی که حرارت آن بوسیله یک صفحه عایق میکا که دور آن سیم فرونیکل پیچیده شده و دو سر آن بدو شاخه برق وصل است تاء مین میگردد. چین بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطو
تصویر بطو
درنگی وآهستگی، گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاو
تصویر لاو
لو
به لاو دادن: مفت از چنگ دادن چیزی را
به لاو شدن: از دست رفتن، لو رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطف
تصویر لطف
مهربانی
فرهنگ واژه فارسی سره