جدول جو
جدول جو

معنی لسکن - جستجوی لغت در جدول جو

لسکن
(لِ کَ)
توماس دوفوانسیور دو. مارشال فرانسه، برادر لترک. مولد بآرن. وی پس ازجراحتی که در جنگ پاوی (1525 میلادی) برداشت، درگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لسین
تصویر لسین
فصیح، زبان آور، برای مثال تا سلیمان لسین معنوی / درنیاید، برنخیزد این دوی (مولوی - ۳۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
محل سکنی، منزل، خانه، جایگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیکن
تصویر لیکن
لکن، ولی، اما، ولیکن، ولیک، لیک برای مثال شاید پس کار خویشتن بنشستن / لیکن نتوان زبان مردم بستن (سعدی - ۱۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لسان
تصویر لسان
زبان، عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت
لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسکن
تصویر کسکن
نوعی گرز که سرش را با زنجیر یا تسمه به دسته وصل می کردند، برای مثال یلان را نرم گشت از گرز گردن / نهاده سر به سینه همچو کسکن (وحشی - ۳۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیکن
تصویر لیکن
معهذا، ولی، اما، با اینهمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکن
تصویر اسکن
ازروسی چاو ارزبرگ اسکناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
منزل، مقر، مقام، جایگاه، نشیمن
فرهنگ لغت هوشیار
روزه هندوان برهمایی: الا تا مومنان گیرند روزه الا تا هندوان گیرند لگهن. (منوچهری د چا 60: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسکن
تصویر کسکن
گرزی که سرش را با زنجیر یا تسمه بدسته نصب کنند پیازک پیازی: (یلان را گشته نرم از گرز گردن نهاده سر بسینه همچو کسکن)، (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
زباندان زبان دان فصیح: تا سلیمان لسین معنوی در نیاید برنخیزد این دوی. (مثنوی. نیک. 458: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسان
تصویر لسان
زبان، مفصل، گوشت پاره متحرکی که درون دهان واقع است
فرهنگ لغت هوشیار
لیسیدن: توضیح شاهدی که برای لشتن درستون دوم همین صفحه آمده در آنندراج و لغت نامه برای لستن هم ضبط شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکن
تصویر تسکن
بیچاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسان
تصویر لسان
((لِ))
زبان، جمع السنه، السن، سخن، کلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
((مَ کَ))
منزل، محل اقامت، جمع مساکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
((مُ سَ کِّ))
تسکین دهنده، آرام کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسکن
تصویر کسکن
((کَ کَ))
گرزی که سرش را با زنجیر یا تسمه به دسته نصب کنند، پیازک، پیازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لسین
تصویر لسین
((لَ س))
زبان آور، فصیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیکن
تصویر لیکن
((کِ))
اما، لکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکن
تصویر اسکن
((اِ کَ))
تصویری که به کمک اسکنر به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
آرام بخش، خانه، سرپناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
Habitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
habitation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
habitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
Wohnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
mieszkanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
жилище
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
житло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
woning
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
habitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
abitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
निवास
دیکشنری فارسی به هندی