جدول جو
جدول جو

معنی لسع - جستجوی لغت در جدول جو

لسع
گزیدن مار، کژدم و امثال آن
تصویری از لسع
تصویر لسع
فرهنگ فارسی عمید
لسع
گزدیدن (مارو عقرب وجز آنها)، اذیت کردن کسی را بزبان، گزش، ایذاء آزار
فرهنگ لغت هوشیار
لسع
((لَ))
گزیدن (مار و عقرب و غیره)، اذیت کردن کسی را به زبان
تصویری از لسع
تصویر لسع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دسع
تصویر دسع
راندن، هراشیدن (هراش قی)، پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسع
تصویر خسع
دور کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسع
تصویر تسع
نه یک چیزی، یک نهم
فرهنگ لغت هوشیار
ترک پای، شکاف کوه شکستن سر را، شکافتن راه را، سوزاندن پوست را پیسی از بیماری ها، نشان سوختگی بر پوست، روفاندار (درخت اراک) مانند همتای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شسع
تصویر شسع
مانده داراک، بند کفش، کناره کنار جای، تنگ زمین تنگ گجای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسع
تصویر وسع
طاقت، توانایی، توانگری، استطاعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذع
تصویر لذع
با زبان و سخن زشت کسی را آزردن، سوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسع
تصویر تسع
نه، عدد بعد از هشت، هشت به علاوۀ یک، عدد «۹»
فرهنگ فارسی عمید
گای گادن، شهر گردی کشخان (دیوث)، بی چشم و رو: مرد، شوخ چشم، آزور (حریص) کشخانی، آزمندی، شوخ چشمی بنگرید به طسع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسع
تصویر لاسع
نیش زننده گزنده گزنده نیش زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاع
تصویر لاع
نا شکیبا، بیمار، دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
سوختن، رنجاندن، زخم زبان زدن، نیمداغ کردن شتر را سوزانیدن (آتش) احتراق، سوزش دادن زبان کسی را زبان گز شدن، کیفیتی است بسیار نافذ و لطیف که من حیث المجموع مانند الم و درد و احدی نماید. پس لذع همان کار کند که از فرط حرارت مقتضی نفوذ و لطف انجام گیرد پس لذع تابع در او احداث میشود لذاع و لاذع نامند مانند خردل که در مود ضماد استعمال گردد: سده و دیدان و استسقا و سل کسر و ذات الصدر و لذع و درد دل. (مثنوی. چا. خاور. ص 307) توضیح در مثنوی نیکلسون یافته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمع
تصویر لمع
روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطع
تصویر لطع
کام تاک دهان پست فرومایه لفتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسس
تصویر لسس
شتربانان کاردان باربران کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسد
تصویر لسد
لیسیدن، مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسح
تصویر لسح
گزیدن: نیش زدن، زخم زبان زدن، آزاردادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لست
تصویر لست
خوب و نیکو، ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسب
تصویر لسب
گزیدن مار، زدن با تازیانه، چسبیدن به چیزی، لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعس
تصویر لعس
گزیدن به دندان سیاهی لب که نیکو نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسیع
تصویر لسیع
مار گزیده کژدم گزیده گزیده (مارو کژدم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسی
تصویر لسی
فالج بودن، رخوت سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسوع
تصویر لسوع
دشمن شوی شکاف ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسن
تصویر لسن
فصیح و زبان آور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسم
تصویر لسم
چشیدن، خاموشی از درد در سخن، پیوسته به راهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوع
تصویر لوع
بد دل شدن، دل کسی را سوزاندن، بدخو شدن، رنگ باختن ازآفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسع
تصویر وسع
یارا توانایی، فراخی فراخی، توانگری، طاقت توانایی: (ومرد دانا هرچندکه دولت رامساعددشمن بیند از کوشش در مقاومت بقدر وسع خویش کم نکند) یا دروسع وامکان. در قدرت و توانایی: (برهمن گفت: آتچه در وسع وامکان بود در جواب و سوال با ملک تقدیم داشتم. یاوسع طاقت. باندازه طاقت: اگر از این باب میسر تواند گشت و بوسع طاقت و قدرامکان درآن معنی رضاافتد صلح قرار دهیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسع
تصویر تسع
((تِ))
عدد نه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاسع
تصویر لاسع
((س))
گزنده، نیش زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمع
تصویر لمع
((لَ))
درخشیدن، درخشیدگی، درخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لسیع
تصویر لسیع
((لَ))
گزیده (مار و کژدم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لسن
تصویر لسن
((لَ س ِ))
فصیح، زبان آور
فرهنگ فارسی معین