سوختن، رنجاندن، زخم زبان زدن، نیمداغ کردن شتر را سوزانیدن (آتش) احتراق، سوزش دادن زبان کسی را زبان گز شدن، کیفیتی است بسیار نافذ و لطیف که من حیث المجموع مانند الم و درد و احدی نماید. پس لذع همان کار کند که از فرط حرارت مقتضی نفوذ و لطف انجام گیرد پس لذع تابع در او احداث میشود لذاع و لاذع نامند مانند خردل که در مود ضماد استعمال گردد: سده و دیدان و استسقا و سل کسر و ذات الصدر و لذع و درد دل. (مثنوی. چا. خاور. ص 307) توضیح در مثنوی نیکلسون یافته نشد
سوختن آتش. (منتهی الارب). سوزانیدن. (تاج المصادر) (زوزنی). اِحراق. بسوختن. (زمخشری). سوختن آتش کسی را. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: باذال معجمه نزد پزشکان کیفیتی است بسیار نافذ و لطیف و آن، گاه اتصال تفرقی کثیرالعدد متقارب الوضع و صغیر المقدار ایجاد کند و ازینرو تفرقها بالانفراد محسوس نباشد اما من حیث المجموع مانند الم و درد واحدی نماید پس لذع همان کار کند که از فرط حرارت مقتضی نفوذ و لطف انجام گیرد. پس لذع تابع حرارت باشد. و شیئی را که این کیفیت در او احداث میشود لذاع و لاذع نامند مانند خردل که در مورد ضماد استعمال گردد. کذا فی شرح الاشارات و بحر الجواهر، برگردانیدن آتش گونۀ چیزی را. (منتهی الارب). پرهودن، رنجانیدن دوستی دِل کسی را. (منتهی الارب) ، سوزش دادن کسی به زبان. گویند نعوذ باﷲ من لواذعه. (منتهی الارب). حذو. گزیدن، ناسزا گفتن، نیم داغ کردن شتر را، یقال لذع بعیره لذعه او لذعتین اذا وسمه بطرف المیسم رکزه او رکزتین. (منتهی الارب)