جدول جو
جدول جو

معنی لسع

لسع((لَ))
گزیدن (مار و عقرب و غیره)، اذیت کردن کسی را به زبان
تصویری از لسع
تصویر لسع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لسع

لسع

لسع
گزدیدن (مارو عقرب وجز آنها)، اذیت کردن کسی را بزبان، گزش، ایذاء آزار
فرهنگ لغت هوشیار

لسع

لسع
گزش. گزیدن. گزیدن مار و کژدم و منج. (تاج المصادر). گزیدن مار و گژدم (بحرالجواهر). زدن و گزیدن از دنبال چنانکه در زنبور و عقرب. گزیدن مار و کژدم. یا لسع نیش زدن صاحب نیش است و لدغ گزیدن به دهان. (منتهی الارب). قرص، اذیت دادن کسی را به زبان و رنجانیدن. (منتهی الارب). کسی را بد گفتن. (تاج المصادر) ، رفتن و سفر کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

سلع

سلع
ترک پای، شکاف کوه شکستن سر را، شکافتن راه را، سوزاندن پوست را پیسی از بیماری ها، نشان سوختگی بر پوست، روفاندار (درخت اراک) مانند همتای
فرهنگ لغت هوشیار

شسع

شسع
مانده داراک، بند کفش، کناره کنار جای، تنگ زمین تنگ گجای تنگ
شسع
فرهنگ لغت هوشیار