- لزب
- راه تنگ گزیدن کژدم، در چفسیدن، در آمدن چیزی در چیزی، چسبیدن گل اندک
معنی لزب - جستجوی لغت در جدول جو
- لزب
- چیز اندک، قلیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سختی، خشکسالی
جمع لزبه، سختی ها خشکسالی ها
پاژنام، فرنام
جمع زلبه، نواله ها
بهره ونصیب بندگان بندگان
گروه، فرقه رسیدن چیزی بکسی رسیدن چیزی بکسی
لغزنده، چسبنده، چسبناک
بازی کردن، بازی، مزاح، شوخی
شعله، زبانۀ آتش، گرد و غبار بالاآمده
هر یک از قسمت های چهارگانۀ هر جزء قرآن، در علوم سیاسی گروهی از مردم که دارای مرام و مسلک معینی باشند، بهره و نصیب، گروه، دسته
هر یک از تقسیمات کوچک یک اندام که به وسیلۀ شکاف، شیار یا دیواره و نیز عملکرد از بخش های دیگر جدا می شود
اسمی غیر از نام اصلی که فردی به آن شهرت پیدا کند، خواه دلالت بر ذم کند یا مدح
لنبه، فربه، چاق، نرم و ملایم مانند نان کلفت و تازه
مرد بی زن، انفراد و تنهائی، زن بی شوی
استوار پا بر جای، ایستا، چسبنده ثابت پابرجای، چسبنده دوسنده لازق
کاملاکلا: این گوشت لاب ماهیچه است
سر سینه، گلوگاه، سینه بند ستور پیش بند پالان، بر بند دوالی را گویند که یک سرش به سینه و سر دیگرش به تنگ سر سینه، دوال زیر شکم اسب که یک سرش بسینه بسته باشد و سر دیگرش به تنگ بربند
زدن با تیغ، در نوریدن راه را ره سپردن، دراز دراز بریدن گوشت را، جدا کردن گوشت، روشن شدن راه، راه روشن راه فراخ -7 بر زمین نهادن، شتابان رفتن، به راه راست رفتن، نشان نهادن بر چیزی، گادن لاغری از پیری
استواری پا بر جایی، برچفسیدن، جامه پوشیدن، نیزه زدن، بایسته دانستن
بانگ فریاد، بانگیدن، پریشانی دریا
اسمی که کسی به آن شهرت پیدا کند غیر از اسم اصلی او
گزیدن مار، زدن با تازیانه، چسبیدن به چیزی، لیسیدن
چسبیدن چسبندگی، چسبیدن گل، خشک شدن گل، خشک گردیدن سال
آبشخور
همدمی همدم گشتن، بایسته گردیدن دارو میانجی
کلون کلون در
چسبان، چسبناک، لغزان، کش دار، لیز
درخت ارس سرو کوهی، جمع لزب، اندک ها
بازی کردن
سست، نادان گول: مرد، سخن تباه، تیر هیچکاره تیر بد تراش، مانده گردیدن از پای افتادن، دروغ شنیدن، بج پیشین (بج لثه) موی گردن، پر هیچکاره
خرد شکاف در کوه، تنگه: در کوه یا در رود
کبت (زنبور عسل)
بزرگ و سنگین: بتر از بتر چیست ک بدمست لنب کنارت پرافعی است برخود مجنب، (نزاری لغ)