جدول جو
جدول جو

معنی لرکش - جستجوی لغت در جدول جو

لرکش
(لُ کُ)
قسمی کشمش با هسته های درشت و پوست سطبر. قسمی کشمش زبون
لغت نامه دهخدا
لرکش
آنکه یا آنچه لر را بکشد، قسمی کشمش پست دارای هسته های درشت و سخت
تصویری از لرکش
تصویر لرکش
فرهنگ لغت هوشیار
لرکش
((لُ. کُ))
قسمی کشمش پست دارای هسته های درشت و سخت
تصویری از لرکش
تصویر لرکش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکش
تصویر سرکش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
تکان، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
قطعاتی از گلوله و خمپاره و مانند این ها که بر اثر انفجار پراکنده می شود، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
گردنکش، یاغی، نافرمان، کنایه از توانا، قوی، زورمند، برای مثال منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی - ۶/۴۲۶)، کنایه از سرافراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
کسی که پیشه اش کشیدن تارهای زر به جامه یا پارچه است، زرکشیده، پارچه ای که تارهای زر در آن به کار رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
پارچه ای که تارهای زر در آن بکار رفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرکش
تصویر جرکش
براده طلا، ریزه های طلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
تیر کش _ تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
نافرمان، مغرور، گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکش
تصویر لاکش
که یک جانب دیواره دارد و جانب دیگر ندارد رومی
فرهنگ لغت هوشیار
لرز رعشه ارتعاش. یا به لرزش در افتادن، لرز یافتن رعشه یافتن: ز باریدن برف و باران و سیل بلرزش در افتاده همچون سیل (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
((لَ زِ))
لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاکش
تصویر لاکش
((کِ))
مکانی که یک جانب دیواره دارد و جانب دیگر ندارد، رومی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
((سَ. کَ یا کِ))
عاصی، یاغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
((تَ کَ یا کِ))
تیردان، جعبه یا کیسه ای که در آن تیرهای کمان را جا می دادند و به پهلو می آویختند، هر تکه ای از نارنجک، خمپاره یا بمب که در اثر انفجار از آن جدا شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
((زَ کَ یا کِ))
آن که تارهای زر به پارچه کشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
یاغی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
تشنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
Insubordinate, Hotheaded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
Fibrillation, Jiggling, Shakiness, Vibrating, Wobbliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
фибрилляция , покачивающийся , дрожь , вибрирующий , шаткость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
暴躁的 , 不服从的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
fibrillatie, wiegend, beven, trillend, wankelheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
фібриляція , хитний , тремтіння , вібруючий , хиткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
wybuchowy, niesubordynowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
hitzig, ungehorsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
запальний , непокірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
migotanie, kołyszący się, drżenie, wibrujący, chwiejność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
Fibrillation, wackelnd, Zittrigkeit, vibrierend, Wackeligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
вспыльчивый , непокорный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
fibrilação, oscilante, tremor, vibrando, instabilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
irascível, insubordinado
دیکشنری فارسی به پرتغالی