جدول جو
جدول جو

معنی لرو - جستجوی لغت در جدول جو

لرو
(لِ)
کزاویه. ترانه ساز فرانسوی مولد ولتری (ایتالیا) (1863-1919 میلادی)
پیر. روزنامه نویس و ناشر سن سیمونی، مولد برسی (1871-1797 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرو
تصویر سرو
(دخترانه و پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برو
تصویر برو
(پسرانه)
بلوط (نگارش کردی: بهو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرو
تصویر سرو
درختی مخروطی شکل، همیشه سبز، دارای شاخه های کوتاه پوشیده از برگ های ریز که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن محکم و بادوام است
سرو آزاد: درختی مخروطی شکل، همیشه سبز، دارای شاخه های کوتاه پوشیده از برگ های ریز که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن محکم و بادوام است
سرو چمان: کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، معشوق، سرو روان
سرو خوش رفتار: کنایه از معشوق زیبا و خوش قد و بالا و خوش رفتار
سرو روان: کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، معشوق، برای مثال ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد / راست گویی به تن مرده روان بازآمد (سعدی۲ - ۴۱۴)
سرو سهی: سرو راست رسته، درخت سرو که دارای شاخ و بال راست باشد، کنایه از معشوق خوش قد و بالا، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال وگر سرو سهی را ساز دادی / سهی سروش به خون خط بازدادی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
سرو کوهی: درختی خودرو و بلند با برگ های مرکب که پوست آن مصرف دارویی دارد
سرو ناز: نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو شیرازی، سرو کاشی
سرو کاشی: نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو شیرازی، سرو ناز
سرو شیرازی: نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو کاشی، سرو ناز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرو
تصویر غرو
نی میان تهی، نای، نی، برای مثال کنون چنبری گشت بالای سرو / تن پیل وارت به کردار غرو (فردوسی - ۶/۳۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرو
تصویر زرو
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درو
تصویر درو
درویدن، برش بوته های جو و گندم یا گیاهان دیگر از روی زمین با داس یا ماشین درو
درو کردن: بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برو
تصویر برو
ابرو، خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم می روید برای مثال همه یکسره دل پر از کین کنید / سواران بروها پر از چین کنید (فردوسی۴ - ۹۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو
تصویر فرو
جامه ای که از پوست برخی جانوران مانند روباه و سمور می دوختند، پوستین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
آنچه از مایعات در ته ظرف ته نشین شود، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
صحرا، بیابان، میدان، میدان اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرو
تصویر سرو
شاخ گاو و گوسفند و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو
تصویر فرو
پایین، زیر
حقیر، پست، کوچک
پسوند متصل به واژه به معنای درون مثلاً فرو افتادن، فرو خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
کشیش و شاعر هجاگوی و یکی از مؤلفین ’لاساتیرمنی په’
لغت نامه دهخدا
از بنی اسرائیلیان. مدت ولایت وی و عکرون هشت سال بوده است. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 142 فصل ’اندر سالهای بنی اسرائیلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان بر اجمال’ شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان دیکله بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 2500 گزی جنوب هوراند. و 13500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستان. معتدل. دارای 278 تن سکنۀ شیعه. آب آن از دو رشته چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. محضر رسمی طلاق و ازدواج دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
بیرون جستن: از رگ جانور درنده، سگ تازی سگ شکاری، درخت بنه کمکام: گونه ای از بلوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحو
تصویر لحو
دشنام دادن، پوست کندن از درخت، زشت گرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبو
تصویر لبو
چغندر پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاو
تصویر لاو
فرانسوی گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لارو
تصویر لارو
فرانسوی کرمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرو
تصویر قرو
جوی بزرگ و دراز که در آن ستوران آب خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو
تصویر فرو
بمعنای زیر، تحت، پائین، نشیب، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرو
تصویر غرو
نای میان تهی (اعم از آنکه نوازند) یا نایی که بدان چیز نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرو
تصویر شرو
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی درخت است که برگهایش باریک و دراز و به شکل سوزن و همیشه سبز است و بلندی آن تا 02 متر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو
تصویر درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرو
تصویر ذرو
باد دادن باد دادن گندم، پرانیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرو
تصویر ثرو
بسیار کردن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
سرگین مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترو
تصویر ترو
شکننده و باریک و دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی و قمار و آن چنین است که بر 30 صفحه مقوایی (کارت) 3 ردیف و در هر ردیف 9 خانه نقش شده و اعدادی از 1 تا 90 درآن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نوشته شده و 90 مهره چوبین که برهریک عددی از اعداد از 1 تا 90 منقوش است در کیسه ای قرار دارد. بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و شخصی را انتخاب کنند. او از کیسه مهره را بیرون میاورد و شماره آنها را میخواند هرصفحه که اعداد خانه های یک ردیف (از سه ردیف) آن زودتر از کیسه بر آید و خوانده شود برنده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو
تصویر فرو
مادون
فرهنگ واژه فارسی سره