جدول جو
جدول جو

معنی درو

درو
درویدن، برش بوته های جو و گندم یا گیاهان دیگر از روی زمین با داس یا ماشین درو
درو کردن: بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
تصویری از درو
تصویر درو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با درو

درو

درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
درو
فرهنگ لغت هوشیار

درو

درو
دهی است از دهستان گردیان بخش شاهپور شهرستان خوی واقعدر 26 هزار و پانصد گزی جنوب باختری شاهپور و 5 هزار و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو چهریق - سینه کوه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. در یکهزار و پانصدگزی جنوب خاوری قریه امامزاده قرار دارد. این ده را داراب نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

داو

داو
قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
داو
فرهنگ نامهای ایرانی