جدول جو
جدول جو

معنی لرن - جستجوی لغت در جدول جو

لرن
(لُ رِ)
نام یکی از مهمترین ایالات فرانسه، واقع در مشرق آن کشور. این ایالت سالها مورد نزاع و کشمکش میان آلمان و فرانسه بوده است چنانکه در سال 1871 میلادی قسمتی از آن که شامل بخشی از ولایت مرت و مزل بود به آلمان ملحق گردید و سپس بموجب عهدنامۀ ورسای در 28 ژوئن 1919 میلادی یعنی در پایان جنگ بین الملل اول، به فرانسه بازگشت
لغت نامه دهخدا
لرن
(لُ رَ)
کلود- ژله لو. نقاش منظره و دورنماساز فرانسوی. مولد شامای (وسژ) (1600-1682 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرن
تصویر غرن
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبن
تصویر لبن
شیر حیوان ماده، شیر زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرن
تصویر قرن
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترن
تصویر ترن
واگن های مسافری یا باری که روی خط آهن حرکت می کنند، قطار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحن
تصویر لحن
آواز خوش، جمع لحون، فحوای کلام، در موسیقی آهنگ کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لان
تصویر لان
گودال، مغاک
بی وفایی، برای مثال می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی - لغت نامه - لان)
بی حقیقتی
پسوند متصل به واژه به معنای محل فراوانی چیزی مثلاً نمک لان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترن
تصویر ترن
نسترن، نام درختچه و گلی خوش بو به رنگ سرخ یا سفید، کوچک تر از گل سرخ که در هر شاخه اش چندین گل شکفته می شود، نسترون، نستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
آنچه از مایعات در ته ظرف ته نشین شود، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لدن
تصویر لدن
نزد، پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشن
تصویر لشن
نرم و لیز، هموار، ساده، بی نقش و نگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
صحرا، بیابان، میدان، میدان اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرن
تصویر فرن
تابۀ مخصوص نان پزی، کنایه از نانوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین کردن، دشنام دادن، راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ لُ)
رودخانه ایست در ساحل برتانی در فرانسه بطول 65هزارگزکه بخلیج برست میریزد
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 17500 گزی شمال باختری ارومیه. در مسیر راه ارابه رو ارومیه به موانا. دره، سردسیر سالم دارای 157 تن سکنه سنی، کردی زبان. آب آن از روضه چای و چشمه. محصول آن غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه ارابه رو است. و تابستان از راه موانا اتومبیل توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ رَ)
نام گروهی از جزایر مدیترانه (آلپ ماری تیم). دوجزیره اصلی آن: ’سنت مارگریت’ و ’سن انر’ است
لغت نامه دهخدا
(لُ رَ)
ژان پل. نقاش و مصور تاریخ فرانسه. مولد ’فورک و’ (هت گارن) (1838-1921 میلادی)
تماس. نقاش صورت ساز انگلیسی. مولد بریستول (1769-1830 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ رِ)
هاندریک آنتوان. فیزیک دان هلندی. مولد آرنم. (1853-1928 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترن
تصویر ترن
قطار راه آهن را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرن
تصویر ثرن
رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
هزار چشم سپید از گیاهان آب فراوان، دود، بوی پختنی، گوشت پخته، آماس خرده گاه دراسپ بیماری که در پایین پای ستور بر آید و موی برافکند یا کفتگی دست و پای ستور یا درشتی که در خرد گاه دست و پای اسب پیدا گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرن
تصویر غرن
سست و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته از آهن تابه نان پزی، تنور تون بریجن تابه سفالین که در وی نان پزند
فرهنگ لغت هوشیار
یک دوره صد ساله، سده، جای شاخ از سر انسان، گیسو، وقت و زمان چیزی را به چیزی بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرن
تصویر قرن
سده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجن
تصویر لجن
لژن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لحن
تصویر لحن
آهنگ، نوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترن
تصویر ترن
قطار
فرهنگ واژه فارسی سره