- لرزنده
- لرزان، مرتعش، مرتعد
معنی لرزنده - جستجوی لغت در جدول جو
- لرزنده
- Shivering, Shivery, Flickering
- لرزنده
- tremeluzente, trêmulo
- لرزنده
- flackernd, zitternd
- لرزنده
- migoczący, drżący
- لرزنده
- мерцающий , дрожащий
- لرزنده
- мерехтливий , тремтячий
- لرزنده
- flikkerend, trillend
- لرزنده
- parpadeante, tembloroso
- لرزنده
- vacillant, tremblant
- لرزنده
- tremolante, tremante
- لرزنده
- टिमटिमाना , काँपते हुए
- لرزنده
- berkelap-kelip, gemetar
- لرزنده
- 깜빡이는 , 떨리는
- لرزنده
- מהבהב , רָעַד
- لرزنده
- 闪烁的 , 发抖的 , 颤抖的
- لرزنده
- ちらつく , 震えている , 震える
- لرزنده
- titrek, titreyen
- لرزنده
- inayomeremeta, kutetemeka
- لرزنده
- กะพริบ , สั่น
- لرزنده
- ঝলমল , কাঁপানো
- لرزنده
- چمکتا ہوا , کانپتا ہوا
- لرزنده
- متوهّجٌ , رجيفٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای ارزش
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
ورزش کننده، ورزشکار
لیزخورنده، لیز، سر
ارزش دار، بهادار، دارای ارزش، محترم
سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
آنکه یا آنچه بلرزش در آمده مرتعش شده
آنکه بلغزد آنکه سر خورد. یا طاس لغزنده. سوراخ مورچه خوار که بصورت قیف در صحراسازد جانور این سوراخ را باخاکی بنرمی غبار میسازد و خود در زیر خاک پنهان شود وچون مورچه در این طاس افتد برای لغزیدن پاهایش در غبار نتواند بیرون آید مورچه خوار از غبار سر بیرون کند و مورچه را فرو کشد و بخورد: چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور. (لغ)
آنکه لیز خورد سرنده سرخورنده
جماع کننده جمع مرزندگان