مرتعش کردن. به رعشه درآوردن. به لرزه درآوردن. به تزلزل آوردن. به لرزش درآوردن. لرزانیدن: بانگ او کوه بلرزاند چون شیهۀ شیر سم او سنگ بدراند چون نیش گراز. منوچهری
مرتعش کردن. به رعشه درآوردن. به لرزه درآوردن. به تزلزل آوردن. به لرزش درآوردن. لرزانیدن: بانگ او کوه بلرزاند چون شیهۀ شیر سم او سنگ بدراند چون نیش گراز. منوچهری