جدول جو
جدول جو

معنی لرزان - جستجوی لغت در جدول جو

لرزان
مرتعش، متزلزل
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
فرهنگ واژه فارسی سره
لرزان
لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان، برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
فرهنگ فارسی عمید
لرزان
در حال لرزیدن، لرزنده
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
فرهنگ لغت هوشیار
لرزان
((لَ))
لرزنده، در حال لرزیدن
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
فرهنگ فارسی معین
لرزان
Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لرزان
vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لرزان
schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
دیکشنری فارسی به آلمانی
لرزان
chwiejny, szarpany, drżący
دیکشنری فارسی به لهستانی
لرزان
колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
دیکشنری فارسی به روسی
لرزان
похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لرزان
wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
دیکشنری فارسی به هلندی
لرزان
vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لرزان
vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لرزان
vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
لرزان
कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
دیکشنری فارسی به هندی
لرزان
goyah, gemetar, dengan gemetar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
لرزان
흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
دیکشنری فارسی به کره ای
لرزان
רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
دیکشنری فارسی به عبری
لرزان
蹒跚的 , 抖动的 , 颤抖的 , 颤抖地 , 摇晃的 , 摇摆的
دیکشنری فارسی به چینی
لرزان
ふらふらした , ガタガタする , 震える , 震えるように , 揺れる , 震える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
لرزان
titrek, titrekme, titreyen, titrek bir şekilde, sallantılı, dalgalı, sallanan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
لرزان
tetezi, kutikisika, kutetemeka, kwa kutetemeka, teteemeka, tetemeka, inayo wavua, tetea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لرزان
โคลงเคลง , สั่น , สั่น , อย่างสั่น , สั่น , สั่น , สั่นไหว , โยก
دیکشنری فارسی به تایلندی
لرزان
কঁপানো , কাঁপানো , কাঁপতে থাকা , কাঁপানো , কাঁপন , কাপলিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
لرزان
لرزتے ہوئے , کانپنا , کانپتے ہوئے , لرزتے ہوئے , لرزان , کانپتے ہوئے , ڈگمگاتا ہوا , لرزاں
دیکشنری فارسی به اردو
لرزان
رجيفٌ , رجرجٌ , مرتعشٌ , رجفٌ , متردّدٌ , رجّاجٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرزانک
تصویر لرزانک
خوراکی شبیه ژله که از میوه یا آب میوه با شکر درست کنند، ژله
فرهنگ فارسی عمید
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر نوعی خوراک سرد که از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر تهیه کنند و آن چون سرد شود دلمه گردد و چون بجنبانند بلرزد (وجه تسمیه) ژله. لرزانک انواع مختلف دارد مانند: لرزانک انگور فرنگی لرزانک به لرزانک سیب لرزانک پرتقال لرزانک شکلات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزانک
تصویر لرزانک
((لَ نَ))
ژله، خوراکی سرد که از آب یا آب میوه همراه با نشاسته و شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزان
تصویر ورزان
(پسرانه)
محافظ، نگهبان، فصلها (نگارش کردی: وهرزان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارزان
تصویر ارزان
کم بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزان
تصویر برزان
(پسرانه)
نگارش کردی: بهرزان، بارزان، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزان
تصویر فرزان
(پسرانه)
عاقل، حکیم، دانشمند، فرزانه خردمند، فرزانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزان
تصویر فرزان
فلسفه، حکمت
فرهنگ واژه فارسی سره
پارسی تازی گشته فرزین در شترنگ فرز عاقل حکیم: هر کجا تیزفهمی و فرزانی است بنده کند فهم و نادانی است. توضیح در فرهنگها باین کلمه معنی حکمت و علم و دانش داده اند در لغت فرس چاپ اقبال این بیت بهرامی سرخسی بشاهد آمده: مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان. نافرزان در ردیف نافرخ و فرخ صفت است و اصولا نا بر سر صفت آید: نامرد نامومن. در صورت صحت ضبط نافرزان به معنی غیر حکیم و غیر عاقل است. همین بیت در صالح الفرس و انجمن آرا آنند راج چنین آمده: مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ موافقان تو با فرخ اند و با فرزان. تصور می رود که برای اثبات معنی عقل و حکمت در مصراع دوم تصرف کرده اند. شاهدی از حدیقه آمده موید مدعاست. مهره ایست از مهره های شطرنج که به منزله وزیر است، جمع فرازین
فرهنگ لغت هوشیار