- لرزان
- مرتعش، متزلزل
معنی لرزان - جستجوی لغت در جدول جو
- لرزان
- لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان،
برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
- لرزان
- در حال لرزیدن، لرزنده
- لرزان ((لَ))
- لرزنده، در حال لرزیدن
- لرزان
- Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
- لرزان
- vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
- لرزان
- schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
- لرزان
- chwiejny, szarpany, drżący
- لرزان
- колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
- لرزان
- похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
- لرزان
- wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
- لرزان
- vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
- لرزان
- vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
- لرزان
- vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
- لرزان
- कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
- لرزان
- goyah, gemetar, dengan gemetar
- لرزان
- 흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
- لرزان
- רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
- لرزان
- 蹒跚的 , 抖动的 , 颤抖的 , 颤抖地 , 摇晃的 , 摇摆的
- لرزان
- ふらふらした , ガタガタする , 震える , 震えるように , 揺れる , 震える
- لرزان
- titrek, titrekme, titreyen, titrek bir şekilde, sallantılı, dalgalı, sallanan
- لرزان
- tetezi, kutikisika, kutetemeka, kwa kutetemeka, teteemeka, tetemeka, inayo wavua, tetea
- لرزان
- โคลงเคลง , สั่น , สั่น , อย่างสั่น , สั่น , สั่น , สั่นไหว , โยก
- لرزان
- কঁপানো , কাঁপানো , কাঁপতে থাকা , কাঁপানো , কাঁপন , কাপলিত
- لرزان
- لرزتے ہوئے , کانپنا , کانپتے ہوئے , لرزتے ہوئے , لرزان , کانپتے ہوئے , ڈگمگاتا ہوا , لرزاں
- لرزان
- رجيفٌ , رجرجٌ , مرتعشٌ , رجفٌ , متردّدٌ , رجّاجٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوراکی شبیه ژله که از میوه یا آب میوه با شکر درست کنند، ژله
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر نوعی خوراک سرد که از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر تهیه کنند و آن چون سرد شود دلمه گردد و چون بجنبانند بلرزد (وجه تسمیه) ژله. لرزانک انواع مختلف دارد مانند: لرزانک انگور فرنگی لرزانک به لرزانک سیب لرزانک پرتقال لرزانک شکلات و غیره
کم بها
فلسفه، حکمت
پارسی تازی گشته فرزین در شترنگ فرز عاقل حکیم: هر کجا تیزفهمی و فرزانی است بنده کند فهم و نادانی است. توضیح در فرهنگها باین کلمه معنی حکمت و علم و دانش داده اند در لغت فرس چاپ اقبال این بیت بهرامی سرخسی بشاهد آمده: مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان. نافرزان در ردیف نافرخ و فرخ صفت است و اصولا نا بر سر صفت آید: نامرد نامومن. در صورت صحت ضبط نافرزان به معنی غیر حکیم و غیر عاقل است. همین بیت در صالح الفرس و انجمن آرا آنند راج چنین آمده: مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ موافقان تو با فرخ اند و با فرزان. تصور می رود که برای اثبات معنی عقل و حکمت در مصراع دوم تصرف کرده اند. شاهدی از حدیقه آمده موید مدعاست. مهره ایست از مهره های شطرنج که به منزله وزیر است، جمع فرازین