جدول جو
جدول جو

معنی لدید - جستجوی لغت در جدول جو

لدید(لَ)
دارو که در کرانۀ دهان ریزند. (منتهی الارب). لدود
لغت نامه دهخدا
لدید(لِ)
آبی است مر بنی اسد را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوید
تصویر لوید
دیگ مسی بزرگ، پاتیل، برای مثال دهانی فراخ و سیه چون لوید / کز او چشم بیننده گشتی سپید (نظامی۵ - ۷۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدید
تصویر حدید
پنجاه و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه، آهن، تیز و برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدید
تصویر عدید
عدد، شمار، شماره، شمرده شده، حصه، بهره، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدید
تصویر پدید
آشکار، آشکارا، نمایان، ظاهر، هویدا، پیدا
پدید آمدن: نمایان شدن، به وجود آمدن
پدید آوردن: نمایان ساختن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدید
تصویر جدید
مقابل قدیم، تازه، نو، هر چیز تازه، در علوم ادبی در علم عروض یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدید
تصویر مدید
کشیده شده، دراز
مداد، مرکب، برای مثال چون رخت را نیست در خوبی امید / خواه نه گلگونه و خواهی مدید (مولوی - لغت نامه - مدید)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدید
تصویر سدید
محکم و استوار، راست و درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندید
تصویر ندید
ندیده، نادیده
نظیر، مانند، همتا
فرهنگ فارسی عمید
(تَجْ)
آشکارا و فاش کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، متفرق و پریشان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پریشان کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
مرغزار پاکیزۀ باشکوفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لدیده
تصویر لدیده
مرغزار شکوفا باغ پر گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدود
تصویر لدود
دارو که در کرانه های دهان ریزند، دشمن سر سخت، درد گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیس
تصویر لدیس
فربه آگنده گوشت لمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیغ
تصویر لدیغ
مار گزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیم
تصویر لدیم
کراده کجینه جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
سخن و گفتگوی، لاف و گزاف، اشاره بشاعر و قصه خوان و سخن گزار هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدید
تصویر کدید
نمک اسیده، شکاف فراخ، زمین کوفته زیر پای ستوران، گرد خاک
فرهنگ لغت هوشیار
فریز نمکسود گوشت کفانیده و به درازا بریده، جامه کهنه گوشت کفانیده پاره کرده یا بدرازا بریده خشک کرده. توضیح در بعض دیه های ایران و ترکستان و افغانستان مرسوم است که تیرماه و دی ماه گوسفندان پرواری بکشند و در زمستان در وقت باریدن برف و باران از گوشت آنها خورشهای مخصوص سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدید
تصویر عدید
شمرده شده، شماره، عدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدید
تصویر ضدید
همستار ناساز، همتا، نا همتا از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوید
تصویر لوید
دیگ سرگشاده، پاتیل بزرگ مسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیدن
تصویر لدیدن
دو کناره دو سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردید
تصویر ردید
ابر باران ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلدید
تصویر تلدید
آشکار کردن، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادید
تصویر ادید
ناله و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید
تصویر پدید
آشکار، نمایان، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدید
تصویر صدید
بانگ و ناله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدید
تصویر شدید
سخت، قوی، تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدید
تصویر سدید
استوار و راست، محکم و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدید
تصویر حدید
آهن تیز، برنده، تند تیز، برنده، تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدید
تصویر جدید
نو و تازه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدید
تصویر جدید
تازه، نو، نوین، نوباوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شدید
تصویر شدید
سخت، سهمگین
فرهنگ واژه فارسی سره