جدول جو
جدول جو

معنی لدام - جستجوی لغت در جدول جو

لدام
(لِ)
پاره های درپی کردن جامه و موزه و نحو آن. (منتهی الارب). پینه. رقعه. وصله. درپی. هملخت. (السامی). هملخت. موزه. (دهار). ج، لدوم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
لدام
(زَمْهْ)
پاره زدن جامه و موزه را. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
لدام
(لَدْ دا)
هملخت دوز. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
لدام
درز دوز پینه کار
تصویری از لدام
تصویر لدام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادام
تصویر ادام
آنچه با نان خورده می شود، نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجام
تصویر لجام
آنچه به آن فال بد می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدام
تصویر کدام
کلمۀ استفهام برای پرسش در مورد انتخاب بین دو یا چند چیز، چه کسی؟، چه چیزی؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لئام
تصویر لئام
لئیم ها، بخیل ها، ناکس ها، فرومایه. ها، جمع واژۀ لئیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلام
تصویر دلام
نیزۀ کوتاه، زوبین
پیچ و تاب
مکر، حیله، فریب، شید، گول، دویل، تزویر، قلّاشی، تنبل، اشکیل، کید، گربه شانی، چاره، نارو، ترب، شکیل، حقّه، نیرنگ، دغلی، خاتوله، کلک، خدعه، غدر، ستاوه، روغان، ریو، دستان، ترفند، احتیال برای مثال تا به خانه برد زن را با دلام / شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی - ۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطام
تصویر لطام
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکام
تصویر لکام
بی ادب، بی شرم، بی حیا، امرد قوی جثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجام
تصویر لجام
دهانۀ اسب، معرّب واژۀ پارسی لگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدام
تصویر مدام
همیشه، همیشگی، دائم، می، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثام
تصویر لثام
دهان بند، پارچه ای که پایین صورت را تا زیر چشم ها می پوشاند
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
سنگ که بدان خستۀ خرما کوبند جهت علف ستور. ملدم. (منتهی الارب) (از آنندراج). سنگی که بدان، جهت خوراک ستور، هستۀ خرما کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملدم شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
در اصل دام خردی است، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. (آنندراج) :
حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد
بشکند آینه و بر سر راهش ریزد.
میرزا معز فطرت (از آنندراج).
تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
اسب استوار درشت سم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دایم شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). همیشگی کردن تب بر کسی، الدمت علیه الحمی. (از منتهی الارب) (از آنندراج). یکبندی شدن تب
لغت نامه دهخدا
تصویری از لجام
تصویر لجام
لگام، دهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدام
تصویر کدام
بمعنی چه، کی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لادم
تصویر لادم
زننده، سیلی زننده، پینه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
دهان بند، روی بند دهان بند: بدنها همه در دوتویی زره ز نخها همه در دوتایی لثام. (مسعود سعد لغ)، نقاب روی بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیم
تصویر لدیم
کراده کجینه جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لداغ
تصویر لداغ
خار تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدام
تصویر قدام
پیش، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدام
تصویر فدام
سر پوش آبتابه، جمع فدم، گنگلاجان در پوش، پوز بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدام
تصویر صدام
درد نیم سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدام
تصویر خدام
خدمتگزاران، خدمتکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدام
تصویر ثدام
پولونه پالاون ترشی پالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردام
تصویر ردام
اهخ (ضد خیرخواه)، تیز تیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدام
تصویر آدام
جمع ادام، نانخورش ها
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه، سیاهی دلام برابر با ژوبین نیزه کوچک و فریب پارسی است نیزه کوتاه زوبین، مکر فریب: تا بخانه برد زن را با دلام شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لده، همزادان همسالان جمع لده (کسی - بجز برادر و خواهر - که با شخص در یک زمان زاده شده و در یک مسکن بزرگ گردیده و هم شان او باشد همزادان همسنان: و باز جماعتی که خویشتن در محل لدات دارند اگر اندک نخوتی و تمردی اظهار کنند... در تقدیم و تعریک ایشان آن مبالغت رود که عزت و هیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار