شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لخچه، جمره، ابیز، جذوه، سینجر، جرقّه، ضرمه، خدره، ایژک، ژابیژ، اخگر، جمر، بلک، آییژ، آلاوه، آتش پاره
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لَخچِه، جَمَرِه، اَبیز، جَذوِه، سَیَنجُر، جَرَقّه، ضَرَمِه، خُدرِه، ایژَک، ژابیژ، اَخگَر، جَمر، بِلک، آییژ، آلاوِه، آتَش پارِه
جزء، حصه، تکه و پاره ای از چیزی بی حال، بی حس گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه لخت لخت: پاره پاره، تکه تکه، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳) کم کم
جزء، حصه، تکه و پاره ای از چیزی بی حال، بی حس گُرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گُرزِه، دَبوس، چُماق، سَرپاش، سَرکوبِه، عَمود، مِقمَعِه لخت لخت: پاره پاره، تکه تکه، برای مِثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳) کم کم
تلخ دانه و شبرم. (ناظم الاطباء). دانه ای است خرد و مدور که در گندم زار روید و به گندم آمیزد و نان از آن گندم مزۀ تلخ گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فغا. ماروره. (منتهی الارب) ، خلط صفرا. (از غیاث اللغات) (آنندراج). صفرا. (ناظم الاطباء) ، و نیز بمعنی ظرف آن خلط که به هندی پتا گویند. (آنندراج). جای صفرا که مراره باشد. (ناظم الاطباء)
تلخ دانه و شبرم. (ناظم الاطباء). دانه ای است خرد و مدور که در گندم زار روید و به گندم آمیزد و نان از آن گندم مزۀ تلخ گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فغا. ماروره. (منتهی الارب) ، خلط صفرا. (از غیاث اللغات) (آنندراج). صفرا. (ناظم الاطباء) ، و نیز بمعنی ظرف آن خلط که به هندی پتا گویند. (آنندراج). جای صفرا که مراره باشد. (ناظم الاطباء)
جای لغزیدن از بالا به نشیب که کودکان بر وی بلغزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بیماریی است که در پشت عارض شود و بدان پشت درشت و سطبر گردد تا آنکه حرکت را نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جای لغزیدن از بالا به نشیب که کودکان بر وی بلغزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بیماریی است که در پشت عارض شود و بدان پشت درشت و سطبر گردد تا آنکه حرکت را نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)