جدول جو
جدول جو

معنی لخته - جستجوی لغت در جدول جو

لخته
پاره، تکه
تصویری از لخته
تصویر لخته
فرهنگ لغت هوشیار
لخته
بسته، منقعد، دلمه
تصویری از لخته
تصویر لخته
فرهنگ فارسی معین
لخته
((لَ تِ))
پاره ای از هر چیز، تکه
تصویری از لخته
تصویر لخته
فرهنگ فارسی معین
لخته
تودۀ سفت و لزج خون
تصویری از لخته
تصویر لخته
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهند تا آب آن برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
ویژگی کسی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد، بیکاره و تنبل
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلخته
تصویر پلخته
ظرف سوراخ سوراخ یا سبد که پنیر را در آن بگذارند تا آبش برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
تیپا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
((شَ لَ تِ))
زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
Loosely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ढीले रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
อย่างหลวมๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
ঢিলেভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
ڈھیلے طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخته
تصویر بخته
چاق، فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخته
تصویر آخته
کشیده، مسلول، بیرونکرده، برآورده، بیرون کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخته
تصویر رخته
مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند، خسته
فرهنگ لغت هوشیار