پاره. (برهان) (اوبهی). لخت. (آنندراج) (برهان) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره. خسروانی (ازحاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ، بسته. دلمه. - لخته شدن خون و غیره، بستن آن. دلمه شدن آن. لخت شدن آن. - لخته کردن، کلچیدن
پاره. (برهان) (اوبهی). لخت. (آنندراج) (برهان) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره. خسروانی (ازحاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ، بسته. دَلمه. - لخته شدن خون و غیره، بستن آن. دَلمه شدن آن. لخت شدن آن. - لخته کردن، کلچیدن
گیاهی است که گسترده میشود و بالا نرود. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس). غافقی گوید گیاهی است که دائره وار بر زمین گسترد و هیچ بالا نکند و شاخه های آن برخلاف برگها سخت باریک بود مانند کرمهایی درهم افتاده و گل آن سپید باشد که به سرخی زند. جوشاندۀ برگ و ساق آن زردی به گلو چسفیده را ساقط سازد. (از ابن البیطار). و رجوع به بلحته شود
گیاهی است که گسترده میشود و بالا نرود. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس). غافقی گوید گیاهی است که دائره وار بر زمین گسترد و هیچ بالا نکند و شاخه های آن برخلاف برگها سخت باریک بود مانند کرمهایی درهم افتاده و گل آن سپید باشد که به سرخی زند. جوشاندۀ برگ و ساق آن زردی به گلو چسفیده را ساقط سازد. (از ابن البیطار). و رجوع به بلحته شود
قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخۀ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهندتا آب آن برود و آن را به اسپانیایی پلیتا گویند. رجوع شود به ذیل قوامیس عرب تألیف دزی ج 1 ص 109 س 1
قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخۀ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهندتا آب آن برود و آن را به اسپانیایی پلیتا گویند. رجوع شود به ذیل قوامیس عرب تألیف دزی ج 1 ص 109 س 1