- لخته
- پاره، تکه
معنی لخته - جستجوی لغت در جدول جو
- لخته
- بسته، منقعد، دلمه
- لخته ((لَ تِ))
- پاره ای از هر چیز، تکه
- لخته
- تودۀ سفت و لزج خون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهند تا آب آن برود
ویژگی کسی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد، بیکاره و تنبل
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند
ظرف سوراخ سوراخ یا سبد که پنیر را در آن بگذارند تا آبش برود
تیپا
Loosely
слабо
locker
вільно
livremente
liberamente
libremente
librement
losjes
ढीले रूप से
secara longgar
بفضاضةٍ
באופן רפוי
gevşek bir şekilde
kwa mlegezo
อย่างหลวมๆ
ঢিলেভাবে
ڈھیلے طور پر
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
چاق، فربه
کشیده، مسلول، بیرونکرده، برآورده، بیرون کشیده
مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند، خسته