جدول جو
جدول جو

معنی لحیف - جستجوی لغت در جدول جو

لحیف
لحاف، روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج، برای مثال پذیره شده شورش جنگ را / لحیفی برافکنده شبرنگ را (نظامی۵ - ۹۷۶)
تصویری از لحیف
تصویر لحیف
فرهنگ فارسی عمید
لحیف
(لِ)
ممالۀ لحاف. رجوع به لحاف شود:
لحیفی برافکند بر پشت بور
درآمد بزین آن تن پیل زور.
نظامی.
پذیره شده شورش جنگ را
لحیفی برافکند شبرنگ را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
لحیف
نام اسپ پیامبر ص در هیچ یک از واژه نامه های تازه در دسترس دیده نشد در یکی از فرهنگ های فارسی ممال لحاف دانسته شده دواج پوشش ستور لحاف: پذیره شده شورش جنگ را لحیفی برافکند شبرنگ را (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لطیف
تصویر لطیف
(پسرانه)
نرم و خوشایند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حلیف
تصویر حلیف
هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لفیف
تصویر لفیف
آمیخته و به هم درپیچیده، درختان انبوه و درهم پیچیده، گروهی از مردم که در یک جا گرد آمده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطیف
تصویر لطیف
نرم و نازک، مهربان، خوش خو، خوش اندام، زیبا و ظریف، از نام های باری تعالی، کنایه از سنجیده و دقیق، مقابل کثیف، در فلسفه غیرمادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحیم
تصویر لحیم
آلیاژی که با آن دو قطعه فلز را به هم جوش بدهند، اتصالی که با این آلیاژ شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحیه
تصویر لحیه
موی های گونه و چانۀ مرد، ریش
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَ ضُ)
دامن کشان رفتن به ناز (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
ضرب زدن سخت. یقال: ضربه ضرباً طلحیفاً، ای شدیداً. طلحاف. طلحف. طلحف. طلّحف. طلحفی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقیف
تصویر لقیف
چست، زیرک، تالابه شکسته، ساختمان خشتی کوخ، چاه پرآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیف
تصویر لغیف
نزدیکان مرد، چاکر دزدان، واژه دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطیف
تصویر لطیف
باریک، نازک، نیکو، ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفیف
تصویر لفیف
آمیخته و بهم درپیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیص
تصویر لحیص
تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصیف
تصویر لصیف
درخشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیف
تصویر لهیف
دراز اندام، ستم رسیده، پریشان روزگار، فریاد خواه، دریغ خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیف
تصویر نحیف
لاغر، تکیده، مرد عاجز، نزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیه
تصویر لحیه
محاسن، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیظ
تصویر لحیظ
مانند همتای
فرهنگ لغت هوشیار
فارسی گویان به جای لحام تازی به کار برند کبد از آن مدح تو گویم درست گویم و راست مرا به کار نیاید سریشم و کبدا (دقیقی) کبید کفشیر از آن زر می برد استاد زر ساز که با کفشیر پیوندد به هم باز (امیر خسرو) گوشتالود، کشته کشته شده باگوشت پر گوشت فربه: لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم گوشت آلود را که بتازی لحیم گویندنه شحیم، چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند جوش: بینداز کز ضعف تن این مقیم شودرخنه رنگ خود را لحیم. (ط هر وحید آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحیف
تصویر صحیف
روی زمین، نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیف
تصویر تحیف
از کناره کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیف
تصویر حلیف
هم سوگند، هم قسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحیف
تصویر تلحیف
دامن کشان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیف
تصویر حلیف
((حَ))
هم عهد، هم سوگند، یار، دستیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهیف
تصویر لهیف
((لَ))
اندوهگین، دریغ خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحیه
تصویر لحیه
((لِ یَ یا یِ))
ریش، محاسن، جمع لحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحیم
تصویر لحیم
((لَ حِ))
پرگوشت، فربه، جوشی مخصوص تعمیر ظروف مسی و برنجی
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لفیف
تصویر لفیف
((لَ))
گروه پراکنده از مردم، درپیچیده، جمع لفایف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لطیف
تصویر لطیف
نرم
فرهنگ واژه فارسی سره