- لحظه
- دم
معنی لحظه - جستجوی لغت در جدول جو
- لحظه
- یک چشم به هم زدن، یک دم
- لحظه
- یکبار نگاه کردن بگوشه چشم، طرفه
- لحظه ((لَ ظَ یا ظِ))
- یک چشم به هم زدن، یک دم، جمع لحظات
- لحظه
- Moment
- لحظه
- momento
- لحظه
- Moment
- لحظه
- moment
- لحظه
- момент
- لحظه
- момент
- لحظه
- moment
- لحظه
- momento
- لحظه
- moment
- لحظه
- momento
- لحظه
- wakati
- لحظه
- ช่วงเวลา
- لحظه
- মুহূর্ত
- لحظه
- لحظةٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موی های گونه و چانۀ مرد، ریش
قرابت، خویشی، نخی که در عرض پارچه به کار می رود، پود جامه
مونث لاحظ - و - گوشه چشم مونث احظ جمع لواحظ
محاسن، ریش
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند
از پس رساندگان از دنبال پیوستگان
زیر دواج بودن دواج و برخورد افکندن
لیسش لیسیدن
یک دازه یک سخن یک لفظ: تا لفظه الله پدید نمی آید از فساد بصلاح نمی آیند