جدول جو
جدول جو

معنی لحاظ - جستجوی لغت در جدول جو

لحاظ
دیدگاه
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
فرهنگ واژه فارسی سره
لحاظ
نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
فرهنگ فارسی عمید
لحاظ
ملاحظه، دیدن، نگاه داشتن به چشم چیزی را
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
فرهنگ لغت هوشیار
لحاظ
((لِ))
به گوشه چشم نگریستن، نگرش، دید، ملاحظه
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلحاظ
تصویر بلحاظ
به انگیزی بموجب از نظر بملاحظهء. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاظ
تصویر الحاظ
اندون چشم، باطن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاظ
تصویر الحاظ
لحظ ها، از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن، جمع واژۀ لحظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احاظ
تصویر احاظ
جمع حظ، بخش ها بهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحاظ
تصویر جحاظ
چشمخانه، کناره چوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
چشم، نگرنده بدنبال چشم نگرنده، نگرنده: اسرار قلم در دل لوح آمده محفوظ مشتاق علی سر قلم را شده لاحظ. (مظفر علی شاه. مشتاقیه. بمبئی ص 113)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیظ
تصویر لحیظ
مانند همتای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحان
تصویر لحان
بد خوان بد گویش آنکه در قرائت و اعراب خطا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاق
تصویر لحاق
نیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاس
تصویر لحاس
لیسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاء
تصویر لحاء
پوست پوست درخت، زیر پوست نوار پوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لماظ
تصویر لماظ
چشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تره از گیاهان تفیده از دهان بیرون انداخته دازه دان، برون نگر، زبان باز آنکه الفاظ را در ید قدرت خود دارد، آنکه بالفاظ بیش از معانی توجه دارد، زبان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاحظ
تصویر لاحظ
((حِ))
به دنبال چشم نگرنده، نگرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحان
تصویر لحان
((لَ حَ))
آن که در قرائت و اعراب خطا کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحام
تصویر لحام
((لِ))
آنچه که با آن لحیم کنند
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لفاظ
تصویر لفاظ
((لَ فّ))
زبان باز، پرحرف
فرهنگ فارسی معین
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحظ
تصویر لحظ
از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن
فرهنگ فارسی عمید
گوش نگری زیر نگاهی زیر چشمی در دیده نگریستن بگوشه چشم نگریستن چیزی را، چشم جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحظ
تصویر لحظ
((لَ))
به گوشه چشم نگریستن چیزی را، چشم، جمع الحاظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحاظ کنید
تصویر لحاظ کنید
بنگرید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لحاظ کردن
تصویر لحاظ کردن
درنگر آوردن، درنگریستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از لحاظ
تصویر از لحاظ
از روی از نظر از روی. توضیح زم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از لحاظ
تصویر از لحاظ
برای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به لحاظ
تصویر به لحاظ
از دید
فرهنگ واژه فارسی سره