- لحاظ
- دیدگاه
معنی لحاظ - جستجوی لغت در جدول جو
- لحاظ
- نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
- لحاظ
- ملاحظه، دیدن، نگاه داشتن به چشم چیزی را
- لحاظ ((لِ))
- به گوشه چشم نگریستن، نگرش، دید، ملاحظه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به انگیزی بموجب از نظر بملاحظهء. توضیح لازم الاضافه است
اندون چشم، باطن چشم
لحظ ها، از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن، جمع واژۀ لحظ
روانداز
جمع حظ، بخش ها بهره ها
چشمخانه، کناره چوز
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
چشم، نگرنده بدنبال چشم نگرنده، نگرنده: اسرار قلم در دل لوح آمده محفوظ مشتاق علی سر قلم را شده لاحظ. (مظفر علی شاه. مشتاقیه. بمبئی ص 113)
مانند همتای
بد خوان بد گویش آنکه در قرائت و اعراب خطا کند
گوشت فروش
نیام
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
لیسنده
پوست پوست درخت، زیر پوست نوار پوستی
چشیده
تره از گیاهان تفیده از دهان بیرون انداخته دازه دان، برون نگر، زبان باز آنکه الفاظ را در ید قدرت خود دارد، آنکه بالفاظ بیش از معانی توجه دارد، زبان باز
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن
گوش نگری زیر نگاهی زیر چشمی در دیده نگریستن بگوشه چشم نگریستن چیزی را، چشم جمع
بنگرید
درنگر آوردن، درنگریستن
از روی از نظر از روی. توضیح زم اضافه است
از دید