لحاظ لحاظ داغی است زیر چشم. (منتهی الارب). داغ که بر گوشۀچشم اشتر نهند. (مهذب الاسماء) ، پر سترده از بال مرغ. (منتهی الارب) ، پر اعلای تیر، نظر. جهت. جنبه. اعتبار. حیثیت. - از این لحاظ، از این نظر. از این حیث. - از لحاظِ، از نظرِ. از جهت ِ لغت نامه دهخدا
لحاظ لحاظ دنبال چشم متصل به صُدغ. (منتهی الارب). مؤخر عین. یعنی گوشۀ چشم که سوی گوش بود. و فی الخلاص، لحاظ بالکسر، دنبال چشم. گوشۀ چشم از سوی گوش. (دهار) لغت نامه دهخدا