جدول جو
جدول جو

معنی لجون - جستجوی لغت در جدول جو

لجون
(زَ)
سرکش گردیدن ناقه. لجان، گران رفتن ناقه. (منتهی الارب). گران رو شدن شتر. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
لجون
(لَ)
نام موضعی به راه مکه از جانب شام نزدیک تیماء. راعی در گفتۀ خویش آن را لجان خوانده است:
فقلت والحرّه الرّجلاء دونهم
و بطن لجّان امّا اعتادنی ذکری
صلی علی عزّه الرحمن و ابنتها
لیلی و صلی علی جاراتها الاخر.
(معجم البلدان).
، نام موضعی نزدیک برکه میان راه شام به حجاز. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
لجون
(لَ)
شتر سرکش گران رفتار. (مذکر و مؤنث در وی یکسان است). (منتهی الارب). استر گران رو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
لجون
(لَجْ جو)
نام شهری به اردن، میان آن و طبریه بیست میل و به رملۀ شهر فلسطین چهل میل است. بدانجا صخرۀ گردی است در وسط شهر و برآن قبتی است که برخی گمان برند مسجد ابراهیم باشد وزیر قبّه چشمه ای است بسیارآب... (معجم البلدان). ازبلاد شام و مسجد حضرت ابراهیم بدانجاست. (سمعانی)
نام چمنی به درازای شش میل. باطلاقی در زمستان و تابستان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لجون
سرکشی گرانرفتاری: در ستور
تصویری از لجون
تصویر لجون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاون
تصویر لاون
(دخترانه)
نام جایی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لجین
تصویر لجین
سیم، نقره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ستیزه کار، ستیهنده، لجباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجون
تصویر مجون
شوخی، مزاح، گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجون
تصویر شجون
شجن ها، اندوه ها، شاخه ها، شعبه ها، جمع واژۀ شجن
اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ نی ی)
منسوب به لجون، از بلاد شام. (سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا
سرخس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شتر بسیارگوشت. (از اقرب الموارد) ، ماده شتر سخت و توانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
برگ کوفتۀ به آرد و یا به هستۀ خرما و یا به جو آمیخته برای خوراک شتر. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبون
تصویر لبون
شیر ده، شیر باره شیر دوست شیردار (میش شتر) جمع لبان لبن لبائن
فرهنگ لغت هوشیار
زبری، بی باکی سخت و درشت گردیدن، بی پاک گردیدن، سختی درشتی، بی باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجان
تصویر لجان
سرکشی گران رفتن: در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجین
تصویر لجین
سیم نکره
فرهنگ لغت هوشیار
در روم قدیم واحدی از سربازان (و آن در عهد سزار و دوران امپراتوری روم شامل 6000 سرباز بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتجون
تصویر لتجون
لاجان بی جان نزار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لحن، نوا ها آواز های خوش جمع لحن آوازها. یا علم لحون. علم موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجون
تصویر لاجون
لاغر ضعیف سست بنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجون
تصویر شجون
اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجون
تصویر سجون
خوی ها سرشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجون
تصویر دجون
شتر آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجون
تصویر حجون
تنبل، دژ جنگ جنگ دشمن فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجون
تصویر رجون
رخت افکندن (اقامت کردن)، شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجون
تصویر شجون
((شُ))
محزون شدن، حزن، اندوهگینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاجون
تصویر لاجون
ضعیف، بی بنیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجین
تصویر لجین
((لُ جَ یا جِ))
سیم، نقره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
((لَ))
بسیار لج باز و یک دنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبون
تصویر لبون
((لَ))
شیردار (میش، شتر)، جمع لبان. لبن، لبائن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجون
تصویر مجون
((مُ))
سختی، درشتی، بی باکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
Obstinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی