- لتو(لِ تُ)
نام مادر آپولن و زن زئوس
معنی لتو - جستجوی لغت در جدول جو
- لتو(لُ تُ)
نوعی قماربازی است، بدینگونه که بر سی صفحۀ مقوائی (کارت) سه ردیف و هر ردیف نه خانه نقش شده و اعدادی از یک تا نود در آن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نگاشته شده است و نود مهرۀ چوبین که بر هر یک عددی از اعداد نودگانه (یک تا نود) منقوش است در کیسه ای قرار دارد، بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و یکی آغازد و از کیسه مهره برآورد و شمارۀ منقوش بر آن مهره بخواند هر صفحه که اعداد خانه های یک ردیف از سه ردیف آن زودتر از کیسه برآید و خوانده شود برنده باشد
- لتو
نوعی بازی و قمار و آن چنین است که بر 30 صفحه مقوایی (کارت) 3 ردیف و در هر ردیف 9 خانه نقش شده و اعدادی از 1 تا 90 درآن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نوشته شده و 90 مهره چوبین که برهریک عددی از اعداد از 1 تا 90 منقوش است در کیسه ای قرار دارد. بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و شخصی را انتخاب کنند. او از کیسه مهره را بیرون میاورد و شماره آنها را میخواند هرصفحه که اعداد خانه های یک ردیف (از سه ردیف) آن زودتر از کیسه بر آید و خوانده شود برنده باشد
- لتو
شیار کردن زمین به وسیله ی خیش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درختی خاردار شبیه درخت آلو، با میوه ای خوشه ای و ملس که هر خوشه هفت یا ده دانه میوۀ سفید رنگ به اندازۀ آلو دارد
ساز زهی از خانوادۀ ویولن و کمی بزرگ تر از آن، صدای بم زن تک خوان، نوعی شیپور نظامی
تلو تلو مثلاً حرکت بی اراده به چپ و راست مانند راه رفتن آدم مست، تلوتلو خوردن مثلاً به چپ و راست حرکت کردن، نامرتب راه رفتن در حالت مستی یا حالت ضعف و ناتوانی
قیف، گره چوب یا ساقۀ گیاه، دستۀ هاون، هاون سنگی، سنگی که در آن دارو را می سایند
(زَ)
لغت نامه دهخدا
لتب. استوار و پابرجای بودن. (منتهی الارب). ایستادن. (تاج المصادر) ، برچفسیدن، لازم گرفتن، نیزه زدن. (منتهی الارب)
(لُ)
لغت نامه دهخدا
نام دهی جزء دهستان پره سرطالش دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش، واقع در دوازده هزارگزی شمال خاوری رضوانده، دارای 246 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
واحدی معادل نیم من تبریز و برابر 30 مثقال، ظرفی که در آن شراب و مانند آن کنند رطل
فرانسوی شاهبرگ زبانزد منگیا (قمار) ورق برنده بازی برگی که در بازی ورق گنجفه و مانند آن برنده است، مستمسک دستاویز
ابله