جدول جو
جدول جو

معنی لتر - جستجوی لغت در جدول جو

لتر
(لُ تِ)
دوک ساکس. امپراطور آلمان (1125- 1137 میلادی). مولد سوپلین بورگ در حدود سال 1060 م
پسر لوئی دوترمر و ژربرژ. پادشاه فرانسه (954- 986 میلادی). مولد به سال 941 م
لغت نامه دهخدا
لتر
(لَ)
نام دهی جزء دهستان رودباربخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، واقع در سه هزارگزی شمال معلم کلایه. دارای 152 تن سکنه. شیعه تاتی فارسی زبان. آب از چشمه. محصول آنجا غلات و لوبیا و گردو و عسل و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
لتر
(لَ تَ)
مقداری است و آن به وزن نیم من تبریز باشد که سیصد مثقال است، ظرفی را گویند که در آن شراب و غیره کنند. (برهان). رطل معرب آن است. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
لتر
واحدی معادل نیم من تبریز و برابر 30 مثقال، ظرفی که در آن شراب و مانند آن کنند رطل
فرهنگ لغت هوشیار
لتر
وزنی به اندازه ی چهارکیلویکان شمارش برای پشم، پنبه، نخ و
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتر
تصویر آتر
(دخترانه)
آذر، اخگر، آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لار
تصویر لار
(دخترانه و پسرانه)
نام پسر گرگین میلاد، از شخصیتهای شاهنامه، طناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
فربه، پرگوشت، قوی هیکل، گنده، ناهموار، بی رگ، تنبل، برای مثال گر ضریری لمتر است و تیز خشم / گوشت پاره اش دان که او را نیست چشم (مولوی - ۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لچر
تصویر لچر
آدم فرومایه و پست، کثیف، چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستر
تصویر ستر
پوشاندن، پنهان کردن، پوشاندن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهر
تصویر لهر
میخانه، شراب خانه، فاحشه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتر
تصویر شتر
بریدگی، برگشتگی پلک چشم، عیب و نقص، در علوم ادبی اشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستر
تصویر ستر
قاطر، حیوانی بزرگ تر از خر و کوچک تر از اسب که از جفت شدن خر نر با مادیان به وجود می آید و برای سواری و بارکشی مخصوصاً در راه های سخت و کوهستانی به کار می رود، استر، چمنا، بغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پیه سوز یا روغن سوزی که با زنجیر از سقف آویزان می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لور
تصویر لور
ماست چکیده، نوعی پنیر که از شیر بریده و آب گرفته تهیه می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتر
تصویر شتر
پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، اشتر، ابل، هیون، بعیر، خالۀ گردن دراز، جمل، ناقه
کنایه از قاچ خربزه یا هندوانه به همراه پوست، شتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتر
تصویر تتر
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لتره
تصویر لتره
لوترا، زبانی که چند نفر برای خود ترتیب بدهند و با آن صحبت کنند که دیگران نفهمند مانند زبان زرگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لتره
تصویر لتره
کهنه، پاره، دریده، لباس کهنه و پاره
فرهنگ فارسی عمید
(لِ رُ)
ژان آنتوان. جغرافیادان و باستانشناس و علامۀ فرانسوی، مولد پاریس. (1787-1848 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ رَ / رِ)
پاره پاره و دریده. (برهان) (صحاح الفرس) :
بلتام آمد زنبیل و لتی خور (د) بلنگ
لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام.
محمد بن وصیف (از تاریخ سیستان ص 210).
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه.
منجیک.
پیری و درازی و خشک شنجی
گویی به گه آلوده لتره غنجی.
منجیک.
بزیرپرش وشی گستریده وز بر خز
که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟).
منجیک.
نائبی نیستم چنانکه مرا
سازی و آلتی بود درخور
مردکی چند هست بس لتره
اسبکی چند هست بس لاغر.
مسعودسعد.
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ.
(؟).
، کهن و خلق. (صحاح الفرس). کهنه. (برهان)، مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت. (برهان) :
خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری).
، مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سختی، توانایی پای گیره در بیل، دسته بیل، بت، گوسفند برخی که در روزگار کانایی (جاهلیت) تازیان در ماه رجب برای بتان سر می بریدند، آغازه گوهر (اصل)، بیهوده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
سستی نرمی کوتاهی در کار در تداول اهالی اطراف رشت به از گیل گفته می شود. ضعف سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لته
تصویر لته
کهنه، پینه، ژنده، پاره جامه، لجام، لنگه در
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی و قمار و آن چنین است که بر 30 صفحه مقوایی (کارت) 3 ردیف و در هر ردیف 9 خانه نقش شده و اعدادی از 1 تا 90 درآن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نوشته شده و 90 مهره چوبین که برهریک عددی از اعداد از 1 تا 90 منقوش است در کیسه ای قرار دارد. بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و شخصی را انتخاب کنند. او از کیسه مهره را بیرون میاورد و شماره آنها را میخواند هرصفحه که اعداد خانه های یک ردیف (از سه ردیف) آن زودتر از کیسه بر آید و خوانده شود برنده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختر
تصویر ختر
مکر و عذر کردن، فریفتن، خبیث و فاسد شدن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر
تصویر شتر
بریدگی، برگشتگی، پلک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستر
تصویر ستر
پرده و حجاب و نقاب پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جتر
تصویر جتر
پارسی تازی گشته چتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتر
تصویر بتر
مخفف بدتر
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی فرازدم، ترمل آمیزه ای است گریزا که از آمیزش مل (الکل) باترشک (اسید) پدید میظید یونانیان قدیم و بتقلید آنان اقوام دیگر اتر را بجسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره ارض را فرا گرفته اطلاق میکردند، بخار رقیق و ماده سیال و سریع التبخیری است که قسمتی از فضای ماورای جو را اشغال کرده و در تمام اجسام نافذ است. دانشمندان فیزیک آنرا عامل انتقال نور و حرارت و الکتریسیته دانسته اند. دارای هیچگونه وزنی نیست در خلا و همه محیط های شفاف که نور از آن عبور میکند موجود است اثیر، نمک فرار و سریع التبخیری است که از، یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل، می آید اترسل، ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود اتر اکسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتره
تصویر لتره
پاره پاره و دریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتن
تصویر لتن
شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتره
تصویر لتره
((لُ رِ))
لوترا، زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند، دهن لق، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لتره
تصویر لتره
((لَ رَ یا رِ))
پاره پاره، کهنه
فرهنگ فارسی معین