کلوخ انداختن بر اندام یا به روی کسی پس داغ دار ساختن یا کور کردن چشم وی را، نگاه کردن به کسی، آرمیدن با زن، چیزی باقی نگذاشتن نزد کسی، به دست زدن کسی را. (منتهی الارب)
کلوخ انداختن بر اندام یا به روی کسی پس داغ دار ساختن یا کور کردن چشم وی را، نگاه کردن به کسی، آرمیدن با زن، چیزی باقی نگذاشتن نزد کسی، به دست زدن کسی را. (منتهی الارب)
دهی از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 62هزارگزی شمال باختری درمیان و 17هزارگزی شمال راه شوسۀ عمومی قاین به زاهدان، کوهستانی و معتدل. دارای 52 تن سکنۀ شیعۀ فارسی زبان. آب آن از قنات، شغل اهالی زراعت و راه مالرو و محصول غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 62هزارگزی شمال باختری درمیان و 17هزارگزی شمال راه شوسۀ عمومی قاین به زاهدان، کوهستانی و معتدل. دارای 52 تن سکنۀ شیعۀ فارسی زبان. آب آن از قنات، شغل اهالی زراعت و راه مالرو و محصول غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پوست از درخت باز کردن. (منتهی الارب). پوست از چوب باز کردن. (تاج المصادر) ، نکوهش و ملامت کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). نکوهیدن. (منتهی الارب). لحی اﷲ فلاناً، زشت روی کند و دور گرداند او را از نیکی و لعنت کند. (منتهی الارب)
پوست از درخت باز کردن. (منتهی الارب). پوست از چوب باز کردن. (تاج المصادر) ، نکوهش و ملامت کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). نکوهیدن. (منتهی الارب). لحی اﷲ فلاناً، زشت روی کند و دور گرداند او را از نیکی و لعنت کند. (منتهی الارب)
جای ریش از مردم و جز آن. هما لحیان، الح علی افعل جمع، الا انهم کسروا الحاء لتسلم الیاء و جمع الکثیر لحی علی فعول مثل ظبی و دلی. (منتهی الارب). جای ریش در فک اسفل. دو استخوان زیر و زبر دهان که دندانها بر آن روید. لحیان تثینۀ آن. دندان خانه. رجوع به دندان خانه شود: شکستگی سنه و دندان خانه که به تازی اللحی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). استخوان زنخ. زفر
جای ریش از مردم و جز آن. هما لحیان، اَلْح علی اَفْعُل جمع، الا انهم کسروا الحاء لتسلم الیاء و جمع الکثیر لحی علی فعول مثل ظبی و دلی. (منتهی الارب). جای ریش در فک اسفل. دو استخوان زیر و زبر دهان که دندانها بر آن روید. لَحْیان تثینۀ آن. دندان خانه. رجوع به دندان خانه شود: شکستگی سنه و دندان خانه که به تازی اللحی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). استخوان زنخ. زَفَر
ربیعه بن حارثه بن عمرو بن عامر. زرکلی در الاعلام گوید: لحی بن حارثه بن عمرو مزیقیاء من الازد، جدی جاهلی است. و گویند نام او ربیعه و لحی لقب اوست واو پدر عمرو باشد که خزاعه از اوست. (الاعلام ج 3) (الواره) (؟) موضعی است در نصیب یهودا در میان حدود فلسطیان و صخرۀ عیطم واقع است. (داود 15،8 -20) و دور نیست که همان بیت کلیا یا عیون قاره باشد. (قاموس کتاب مقدس)
ربیعه بن حارثه بن عمرو بن عامر. زرکلی در الاعلام گوید: لحی بن حارثه بن عمرو مزیقیاء من الازد، جدی جاهلی است. و گویند نام او ربیعه و لحی لقب اوست واو پدر عمرو باشد که خزاعه از اوست. (الاعلام ج 3) (الواره) (؟) موضعی است در نصیب یهودا در میان حدود فلسطیان و صخرۀ عیطم واقع است. (داود 15،8 -20) و دور نیست که همان بیت کلیا یا عیون قاره باشد. (قاموس کتاب مقدس)
از شعرای قرن نهم هجری. در مجالس النفائس آمده است: مولانا فتحی، از شعرای سلطان یعقوب است و این مطلع از اوست: مجنون چو شام عید نظر بر هلال کرد دیوانه گشت و ابروی لیلی خیال کرد. (از مجالس النفائس ص 312) قزوینی. از شاعران عهد صفوی است. مؤلف تحفۀ سامی آرد: به بیاعی مشغول است و گاهی شعر میگوید. این مطلع از اوست: خواهم ای دیده که حیران نگاری باشی هرزه گردی نکنی در پی یاری باشی. (از تحفۀ سامی ص 149)
از شعرای قرن نهم هجری. در مجالس النفائس آمده است: مولانا فتحی، از شعرای سلطان یعقوب است و این مطلع از اوست: مجنون چو شام عید نظر بر هلال کرد دیوانه گشت و ابروی لیلی خیال کرد. (از مجالس النفائس ص 312) قزوینی. از شاعران عهد صفوی است. مؤلف تحفۀ سامی آرد: به بیاعی مشغول است و گاهی شعر میگوید. این مطلع از اوست: خواهم ای دیده که حیران نگاری باشی هرزه گردی نکنی در پی یاری باشی. (از تحفۀ سامی ص 149)
دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در دوهزارگزی باختر کاشان. دامنه و معتدل، دارای 1940 تن سکنه. شیعه. فارسی زبان. آب آن از چشمۀ سلیمان فین و رود خانه قمصر. محصول آنجا غلات و تنباکو و پنبه و میوه و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی است و دبستانی نیز دارد. قلعه خرابۀ قدیمی جلالی بین کاشان و لتحر واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در دوهزارگزی باختر کاشان. دامنه و معتدل، دارای 1940 تن سکنه. شیعه. فارسی زبان. آب آن از چشمۀ سلیمان فین و رود خانه قمصر. محصول آنجا غلات و تنباکو و پنبه و میوه و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی است و دبستانی نیز دارد. قلعه خرابۀ قدیمی جلالی بین کاشان و لتحر واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
از شاعران قرن نهم عثمانی واز مردم پرشتئه و سالک طریق تصوف. وی مدتی در خدمت مرکز افندی به کار اشتغال ورزید. این بیت او راست: نیجه الدر صبا دن بر اثر یوق آنکچون کوی دلبر دن خبر یوق صفا خمخانه سندن دختر رز و در آنی اما بر چکر یوق. (قاموس الاعلام ترکی) حسن افندی. از شاعران عثمانی و از مردم بروسه و مدرس مدرسه حسن پاشای بروسه. وفات وی به سال 1165 هجری قمری این مقطع او راست: لسان حالمه کیفیت عشقی بیان ایلر آنکچون کتمز الدن لوحیاهر بار مجموعه. (قاموس الاعلام ترکی) از شاعران مداح ایرانی و از مردم اصفهان و وی را قصاید نیکو در حق ائمۀ دوازده گانه است. (تذکرۀ نصرآبادی ص 430) (قاموس الاعلام ترکی)
از شاعران قرن نهم عثمانی واز مردم پرشتئه و سالک طریق تصوف. وی مدتی در خدمت مرکز افندی به کار اشتغال ورزید. این بیت او راست: نیجه الدر صبا دن بر اثر یوق آنکچون کوی دلبر دن خبر یوق صفا خمخانه سندن دختر رز و در آنی اما بر چکر یوق. (قاموس الاعلام ترکی) حسن افندی. از شاعران عثمانی و از مردم بروسه و مدرس مدرسه حسن پاشای بروسه. وفات وی به سال 1165 هجری قمری این مقطع او راست: لسان حالمه کیفیت عشقی بیان ایلر آنکچون کتمز الدن لوحیاهر بار مجموعه. (قاموس الاعلام ترکی) از شاعران مداح ایرانی و از مردم اصفهان و وی را قصاید نیکو در حق ائمۀ دوازده گانه است. (تذکرۀ نصرآبادی ص 430) (قاموس الاعلام ترکی)
منسوب به لوح. چون لوح: شکل لوحی، از مجسمات جسمی است مربع که ابعاد ثلاثۀ آن مختلف است بر هیئت لوح: اگر هر سه عدد یکدیگر را راست نباشد آن را لوحی خوانند زیراک چون تخته بود. (التفهیم). مؤلف دستورالعلماء گوید (حرف عین) : هرگاه سهروردی در تلویحات کلمه ’لوحی’ (مقابل عرشی) استعمال کند، مرادوی چیزی است که از کتاب (دیگری) اتخاذ کرده است
منسوب به لوح. چون لوح: شکل لوحی، از مجسمات جسمی است مربع که ابعاد ثلاثۀ آن مختلف است بر هیئت لوح: اگر هر سه عدد یکدیگر را راست نباشد آن را لوحی خوانند زیراک چون تخته بود. (التفهیم). مؤلف دستورالعلماء گوید (حرف عین) : هرگاه سهروردی در تلویحات کلمه ’لوحی’ (مقابل عرشی) استعمال کند، مرادوی چیزی است که از کتاب (دیگری) اتخاذ کرده است
هزاران درود براو باد، (پس از ذکر نام پیغمبروایمه آرند)، یا علیه آلاف التحیه و الثنا. هزاران درود و ستایش بر او باد، یا علیه آلاف التحیه والدعا. بر او باد هزاران درود و دعا
هزاران درود براو باد، (پس از ذکر نام پیغمبروایمه آرند)، یا علیه آلاف التحیه و الثنا. هزاران درود و ستایش بر او باد، یا علیه آلاف التحیه والدعا. بر او باد هزاران درود و دعا