جدول جو
جدول جو

معنی لحی

لحی
(لَحْیْ)
جای ریش از مردم و جز آن. هما لحیان، الح علی افعل جمع، الا انهم کسروا الحاء لتسلم الیاء و جمع الکثیر لحی علی فعول مثل ظبی و دلی. (منتهی الارب). جای ریش در فک اسفل. دو استخوان زیر و زبر دهان که دندانها بر آن روید. لحیان تثینۀ آن. دندان خانه. رجوع به دندان خانه شود: شکستگی سنه و دندان خانه که به تازی اللحی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). استخوان زنخ. زفر
لغت نامه دهخدا