- لتب
- استواری پا بر جایی، برچفسیدن، جامه پوشیدن، نیزه زدن، بایسته دانستن
معنی لتب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناراستی و سستی در امور
پاژنام، فرنام
نسکها
جمع رتبه سختی، شدت، درشتی زندگانی
زیان و هلاکی
بازی کردن، بازی، مزاح، شوخی
شعله، زبانۀ آتش، گرد و غبار بالاآمده
هر یک از تقسیمات کوچک یک اندام که به وسیلۀ شکاف، شیار یا دیواره و نیز عملکرد از بخش های دیگر جدا می شود
اسمی غیر از نام اصلی که فردی به آن شهرت پیدا کند، خواه دلالت بر ذم کند یا مدح
لنبه، فربه، چاق، نرم و ملایم مانند نان کلفت و تازه
کتاب ها، نوشته ها، اوراق چاپ شده جلد شده، جمع واژۀ کتاب
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
رتبه ها، پایه ها، مقام ها، درجه ها، منزلت ها، جمع واژۀ رتبه
خشم، خشم گرفتن تندی کردن، لنگی در ستور تند خوی خشمناک سرزنشگر، جمع عتبه، آستان ها آستانه ها فرود ها سختی ها کارهای ناپسندیده
روده بریان، خوراندن روده ساز روده پز، خوی گیر زیر پالان نهند پالان تنگ، خشمگین بد خوی: مرد
جمع کاتب، مجموعه های خطی یا چاپی
پای بر جا استوار، بر چفسنده
کاملاکلا: این گوشت لاب ماهیچه است
پیچیدن دست کسی را، زدن بر سینه و تهیگاه
سر سینه، گلوگاه، سینه بند ستور پیش بند پالان، بر بند دوالی را گویند که یک سرش به سینه و سر دیگرش به تنگ سر سینه، دوال زیر شکم اسب که یک سرش بسینه بسته باشد و سر دیگرش به تنگ بربند
زدن با تیغ، در نوریدن راه را ره سپردن، دراز دراز بریدن گوشت را، جدا کردن گوشت، روشن شدن راه، راه روشن راه فراخ -7 بر زمین نهادن، شتابان رفتن، به راه راست رفتن، نشان نهادن بر چیزی، گادن لاغری از پیری
کهنه، پینه، ژنده، پاره جامه، لجام، لنگه در
لتب بنگرید به لتب
نوعی بازی و قمار و آن چنین است که بر 30 صفحه مقوایی (کارت) 3 ردیف و در هر ردیف 9 خانه نقش شده و اعدادی از 1 تا 90 درآن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نوشته شده و 90 مهره چوبین که برهریک عددی از اعداد از 1 تا 90 منقوش است در کیسه ای قرار دارد. بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و شخصی را انتخاب کنند. او از کیسه مهره را بیرون میاورد و شماره آنها را میخواند هرصفحه که اعداد خانه های یک ردیف (از سه ردیف) آن زودتر از کیسه بر آید و خوانده شود برنده باشد
شیرین
زدن بر بینی کسی لت، تیر انداختن زخم
نوعی بازی در قدیم
گزیدن، زدن بتمشت
واحدی معادل نیم من تبریز و برابر 30 مثقال، ظرفی که در آن شراب و مانند آن کنند رطل
مشت زدن لت زدن
آلودن، شکافتن، پوست کردن
کلوخ پرت کردن به سوی کسی، کور کردن چشم کسی را، نگاه کردن، گادن گرسنه گردیدن
بانگ فریاد، بانگیدن، پریشانی دریا
منسوب به لت. یا دریک لتی. در یک لنگه یی
اسمی که کسی به آن شهرت پیدا کند غیر از اسم اصلی او