- لبیدون
- لبیذیون بنگرید به لبیذیون
معنی لبیدون - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخن لاف و گزاف گفتن، هرزه گویی کردن
هرزه گویی کردن
التماس کردن
فرانسوی نشاسته
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دارای شکوهی اینچنین، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران
نشاسته
پا کلاغی از گیاهان
حمله کردن بر دشمن در شب
همین دم، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، ایدر، ایدون، فعلاً، فی الحال، اینک، حالیا، عجالتاً، نون، ایمه، همینک، حالا، الحال، کنون، الآن، بالفعل
همچنینبرای مثال همیدون من از لشکر خویش مرد / گزینم چو باید ز بهر نبرد (فردوسی۱ - ۱/۶۹۲)
همچنین
طلب کردن، خواستن، برای مثال مرا بدل ز خراسان زمین یمگان است / کسی چرا طلبد مر مرا و یمگان را (ناصرخسرو - ۱۱۸) ، دعوت کردن، نیاز داشتن، جستن
حملۀ ناگهانی بر دشمن هنگام شب، شب تاز، شب تازی
شبیخون زدن: هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن
شبیخون زدن: هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن
نوعی سنگ به رنگ های گوناگون و معمولاً سرخ که در طب قدیم برای معالجۀ درد چشم به کار می رفته، شادنه، حجر هندی، شادنج، شادانج
لابه کردن، زاری کردن، فروتنی کردن، درخواست کردن
دعوت کردن، خواستن
فلسفه کلیبون سگ روشی کلپس: انگلیسی فرو پاشی ریزش، ویرانی
آنچه که لبها را بهم بچسباند و بپیوندد چایی باید لبریز و لب سوز و لب دوز باشد
یونانی تازی گشته شیتره از گیاهان شیتره از گیاهان
اکنون، حالا
خودستایی کردن، لاف و گزاف گفتن
گروهی از فلاسفۀ یونان که فضیلت و سعادت را در ترک لذات و تجملات دانسته و با جامۀ ژولیده و سر و پای برهنه به سر می بردند و آداب ورسوم اجتماعی را تخطئه می کردند
افیون اپیون هپیون مهاتل مهاتول تریاک
درخت بید
بیمانند. بی نظیر، خدای تعالی
خارج، برون، ظاهر چیزی
آنکه دین ندارد بی کیش لامذهب مقابل دیندار
لهجه در ربودن و گرفتن و تاراج کردن