مرد زیرک. مرد ماهر در کار. (منتهی الارب). حاذق، مرد چرب سخن. (منتهی الارب). مرد هشیار چرب زبان چابک. (دهار) (مهذب الاسماء). چرب زبان و زیرک. (حاشیۀ مثنوی) : از خدا امید دارم من لبق (؟) که رساندحق را با مستحق. مولوی. زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا ن است بق. مولوی. ، جامۀ بر اندام چفسنده. (منتهی الارب). - لبق و شبق، زنی که در شدت حرکت شهوت و غنج و دلال باشد. لبقه
مرد زیرک. مرد ماهر در کار. (منتهی الارب). حاذق، مرد چرب سخن. (منتهی الارب). مرد هشیار چرب زبان چابک. (دهار) (مهذب الاسماء). چرب زبان و زیرک. (حاشیۀ مثنوی) : از خدا امید دارم من لبق (؟) که رساندحق را با مستحق. مولوی. زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا ن است بق. مولوی. ، جامۀ بر اندام چفسنده. (منتهی الارب). - لبق و شبق، زنی که در شدت حرکت شهوت و غنج و دلال باشد. لبقه
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
پیشی گرفتن، پیش افتادن، قرآن سبق و رمایه: پیشی گرفتن و پیش افتادن و تیر انداختن در فقه عقد و تعهدی بین دو تن برای مسابقۀ اسب دوانی یا تیراندازی که برنده مبلغ معینی ببرد
پیشی گرفتن، پیش افتادن، قرآن سبق و رمایه: پیشی گرفتن و پیش افتادن و تیر انداختن در فقه عقد و تعهدی بین دو تن برای مسابقۀ اسب دوانی یا تیراندازی که برنده مبلغ معینی ببرد
پوشش ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبه دار یا بی لبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند کنایه از شرم زن، فرج زن سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک طبق زدن: کنایه از مالیدن دو زن فرج خود را به یکدیگر برای ارضای غریزۀ جنسی
پوشش ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبه دار یا بی لبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند کنایه از شرم زن، فَرْج زن سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک طبق زدن: کنایه از مالیدن دو زن فرج خود را به یکدیگر برای ارضای غریزۀ جنسی
پیشی، گرو، شرط بندی، در ورزش در اسب دوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند، آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود، درس روزانه سبق بردن: پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن، برای مثال به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی - ۱۷۶)، گرو بردن
پیشی، گرو، شرط بندی، در ورزش در اسب دوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند، آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود، درس روزانه سبق بردن: پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن، برای مِثال به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی - ۱۷۶)، گرو بردن
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، مویزک عسلی، سنگ پستان، مویزج عسلی، سگ پستان، دارواش، شیرینک، مویزه، داروش
سِپِستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، مَویزَک عَسَلی، سَنگ پِستان، مَویزَج عَسَلی، سَگ پِستان، دارواش، شیرینَک، مَویزِه، داروَش
سامه بند آنچه بر سر آن در اسپدوانی و تیراندازی سامه (شرط) بندند، نپی (قرآن مجید) به گواژ، یاد گیری با این آرش تنها در فارسی به کار می رود پیشی گیرنده پیش افتاده پیش افتادن روسش آنچه که بر سر آن در مسابقه اسب دوانی و تیر اندازی شرط بندند، مقداری از کتاب که همه روزه آموخته شود، جمع اسباق، قرآن. پیش افتادن سبقت گرفتن، پیشی سبقت. یا سبق تصمیم. تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم. یا سبق ورمایه. عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است
سامه بند آنچه بر سر آن در اسپدوانی و تیراندازی سامه (شرط) بندند، نپی (قرآن مجید) به گواژ، یاد گیری با این آرش تنها در فارسی به کار می رود پیشی گیرنده پیش افتاده پیش افتادن روسش آنچه که بر سر آن در مسابقه اسب دوانی و تیر اندازی شرط بندند، مقداری از کتاب که همه روزه آموخته شود، جمع اسباق، قرآن. پیش افتادن سبقت گرفتن، پیشی سبقت. یا سبق تصمیم. تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم. یا سبق ورمایه. عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است