جدول جو
جدول جو

معنی لباب - جستجوی لغت در جدول جو

لباب
برگزیده و خالص از هر چیز، لب، مغز چیزی مانند مغز بادام، گردو و امثال آن ها، عقل
تصویری از لباب
تصویر لباب
فرهنگ فارسی عمید
لباب
(لَ بِ)
لباب لباب ، باکی نیست ترا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لباب
(لُ بَ)
کوهی است مر بنی حذیمه را. (منتهی الارب). قال الاصمعی و هو یذکر جبال هذیل ثم اودیه واسعه و جبل یقال له لباب و هو لبنی خالد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لباب
(لُ)
خالص از هر چیزی. حسب ٌ لباب، حسب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب). گزیدۀ هر چیز. ویژۀ هر چیز. بهتر چیزی. چیزی بی آمیغ. نفیس. (دستوراللغه) ، مغز. لباب فستق، مغز پسته. (مهذب الاسماء). لب ّ لباب، مغز بی آمیغ. میانۀ نفیس:
بجان عاقلۀ کائنات یعنی تو
که کائنات قشور است و حضرت تو لباب.
خاقانی.
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب.
مولوی.
بر لبیب آید لباب آن کاس او
وز غبی کم گردد استیناس او.
مولوی.
لیکن هم ار بدیدۀ معنی نظرکنی
در پردۀقشور توان یافتن لباب.
قاآنی.
، عقل. خرد:
کو نظرگاه شعاع آفتاب
کو نظرگاه خداوند لباب.
مولوی.
، آرد نرم
لغت نامه دهخدا
لباب
(لُ)
گیاه اندک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لباب
ناب برگزیده خالص و برگزیده از چیزی نفیس: باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب. (مولوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لباب
((لُ))
خالص و برگزیده از هر چیزی
تصویری از لباب
تصویر لباب
فرهنگ فارسی معین
لباب
مستراح
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رباب
تصویر رباب
(دخترانه)
نام سازی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شباب
تصویر شباب
(دخترانه و پسرانه)
جوانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لبیب
تصویر لبیب
(پسرانه)
عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الباب
تصویر الباب
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلباب
تصویر جلباب
جامۀ فراخ، پیراهن گشاد، چادر زنان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ لب ّ. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی) :
زو دیو گریزنده و او داعی انصاف
زو حکمت نازنده و او منهی الباب.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مقیم شدن و لازم گرفتن جائی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(حِ)
حلبلاب لاغیه است. و گویند لبلاب کبیر است. رجوع به لبلاب شود
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
دختر عبدالرحمن بن جعفر، زوجه علی بن ابیطالب. این زن را علی علیه السلام طلاق داد و علی بن عبدالله بن عباس به زنی کرد. (عقدالفرید ج 5 ص 382)
دختر عبدالله بن جعفر بن ابیطالب. وی نخست زوجه عبدالملک بود بعد مطلقه شد و علی بن عبدالله بن عباس وی را تزویج کرد. (حبیب السیر ج 1 ص 262)
دختر رشید خلیفه. مادر وی شجی نام داشت. (عقدالفرید ج 5 ص 396)
نام دختر موسی بن جعفر (ع). (حبیب السیر ج 1 ص 225)
دختر علی بن ابیطالب (ع) و مادر وی کنیزک است
صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مادر ابوعبدالملک مروان بن محمد بن مروان بن الحکم بود. ام ّ ولد (کنیز) کردیه نام و لبابه گویند. (مجمل التواریخ ص 321)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
درخت امطی. (منتهی الارب). شجرالامطی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ لَ)
خردمند شدن. (زوزنی) (منتهی الارب). عاقل گشتن
لغت نامه دهخدا
(لَبْ با)
جایگاهی است به ثغر سرقطسه به اندلس. (معجم البلدان). و نسبت بدان را لبابی گویند و آنجا مسقطالرأس گروهی از مشاهیر مسلمین است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زباب
تصویر زباب
مویز فروش موش سرخ موش کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباب
تصویر رباب
نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباب
تصویر جباب
غلبه کردن باطل، رایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذباب
تصویر ذباب
مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباب
تصویر اباب
سیل عظیم، موج دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباب
تصویر سباب
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی، عشق، محبوب بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباب
تصویر خباب
جوش دریا، آشوب دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباب
تصویر الباب
جمع لب، عقلها، خردها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلباب
تصویر جلباب
پیراهن گشاد، چادر زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبابه
تصویر لبابه
خردمند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلباب
تصویر جلباب
((جَ))
جامه گشاد، چادر زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الباب
تصویر الباب
جمع لب، خردها، مغزها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
فرهنگ واژه فارسی سره
پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر، پوشش، حجاب، ستر، پیراهن، جامه
فرهنگ واژه مترادف متضاد