- لباب
- برگزیده و خالص از هر چیز، لب، مغز چیزی مانند مغز بادام، گردو و امثال آن ها، عقل
معنی لباب - جستجوی لغت در جدول جو
- لباب
- ناب برگزیده خالص و برگزیده از چیزی نفیس: باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب. (مولوی لغ)
- لباب ((لُ))
- خالص و برگزیده از هر چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خردمند شدن
پیراهن گشاد، چادر زنان
جمع لب، عقلها، خردها
جامۀ فراخ، پیراهن گشاد، چادر زنان
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
جمع لب، خردها، مغزها
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
سیل عظیم، موج دریا
مگس
نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور میباشد
مویز فروش موش سرخ موش کور
بسیار دشنام دهنده
غلبه کردن باطل، رایگان
دوستی، عشق، محبوب بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود
جوش دریا، آشوب دریا
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
زیانکار شدن، به هلاکت شدن
جوانی - مقابل شیب به معنی پیری همچنین نام پرنده ای است از موسیقی
متضرر شدن، زیان کردن
بسیار بازیگر، بازیکن
شیر مکیدن، شیر نوشیدن
نمد مال، نمد فروش
لواش، نوعی نان بسیار نازک
گوشت بریان شده بر روی آتش، قطعه گوشتی که به سیخ می کشند و روی آتش بریان کنند
به نشاط آمدن، تند و تیز رفتن
مگس، پشه، زنبور به ویژه زنبور عسل
دوستی، عشق، محبوب
دیو، شیطان، مار
دیو، شیطان، مار
زمینی که در آن آب بایستد و علف و نی بروید