جدول جو
جدول جو

معنی لایعنا - جستجوی لغت در جدول جو

لایعنا
بی معنی، یاوه
تصویری از لایعنا
تصویر لایعنا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الینا
تصویر الینا
(دخترانه و پسرانه)
بخشنده، بزرگ، محترم، پرورش دهنده گوسفندان پروار، مرکب از الین عربی به معنی بزرگ یا گوسفند پر دنبه + الف فاعلی فارسی، نام روستایی در نزدیکی رودیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لبینا
تصویر لبینا
(دخترانه)
نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساینا
تصویر ساینا
(دخترانه)
خاندانی از موبدان زردشتی، سیمرغ، سیمرغ، عنقا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لایعلم
تصویر لایعلم
نادان، بی عقل، جاهل، بی سواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایقرا
تصویر لایقرا
نوشته ای که خوانده نشود، ناخوانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایعد
تصویر لایعد
بی شمار، بسیار، بی اندازه، بی حساب، بی مر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبینا
تصویر لبینا
از الحان قدیم ایرانی، برای مثال بامدادان بر چکک، چون چاشتگاهان برشخج / نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه (منوچهری - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایناک
تصویر لایناک
پر گل و لای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایعقل
تصویر لایعقل
بی عقل، بی خرد
فرهنگ فارسی عمید
(یَ قِ)
مرکّب از: لا + یعقل، نادان. بی خرد. بی عقل. صیغۀ مضارع منفی است و برای استمرار می آید و در صفت حیوان واقع میشود بجهت اظهار کمال نادانی او یعنی الحال هم بی عقل است و در استقبال هم بی عقل خواهد ماند. (غیاث) :
ناصرخسرو به راهی میگذشت
مست و لایعقل نه چون میخوارگان
دید قبرستان و مبرز روبرو
بانگ برزد گفت کای نظارگان
نعمت دنیا و نعمت خواره بین
اینش نعمت اینش نعمت خوارگان.
ناصرخسرو.
نگاری مست و لایعقل چو ماهی
درآمد از در مسجد پگاهی.
عطار.
هر آدمی که نظر با یکی ندارد ودل
به صورتی ندهد صورتیست لایعقل.
سعدی.
چو ترتیبکی داشتم در شراب
ز لایعقلی کردمی اجتناب.
نزاری قهستانی (دستورنامه ص 73)،
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود.
حافظ.
گفتم از مدرسه پرسم سبب حرمت می
در هرکس که زدم بیخود و لایعقل بود.
مهری
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مقابل رعنا: پیر رعنا بتر از جوان نارعنا. (قابوسنامه) ، نارعنا، که در افسانه های حسین کرد و امثال آن در صفت زنان یا خطاب به آنان می آید به معنی ناپرهیزکار و فاسق و فاجر است. دشنامی است زن را. در تداول افسانه های عامیانۀ فارس دشنام گونه ای است که زنان را گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ده کوچکی از دهستان رستاق بخش نی ریز. شهرستان فسا. واقع در شش هزارگزی باختری نی ریز. کنار راه شوسۀ شیراز به نی ریز. دارای 41 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
پرلای: حمئت البئر، لای ناک شد چاه، (منتهی الارب)،
- لای ناک شدن آب رود، گل آلود شدن آن
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان اصفهان و خسروشاه در 22 هزارگزی تبریز
لغت نامه دهخدا
(یَ لَ)
مرکّب از: لا + یعلم، که نمیداند. نادان. صیغۀ مضارع منفی است و میم در محاورۀ فارسیان به وقف خوانده میشود و این برای استمرار نیز می آید و صفت حیوان واقع میشود بجهت اظهار کمال نادانی او یعنی الحال هم نادان است و در استقبال هم بی علم و موصوف بخ نادانی خواهد ماند. (غیاث) : گفت ای سفیه لایعلم شیر را با تو چه مناسبت است. (سعدی)، گفت چگونه می بینی دیبای معلم را بر این حیوان لایعلم. گفتم خطی زشت است که به آب زر نبشته است. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ)
بندری به مغرب شیلی (آمریکای جنوبی)
لغت نامه دهخدا
نام غیب گوئی به مصر از مردم شهر بوت، هرودوت از این مرد در کتاب خویش سخن رانده است، (ایران باستان ج 1 ص 515)
لغت نامه دهخدا
در نمی یابد فهم نمی کند، نادان بی خرد: هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل بصورتی ندهد صورتیست لایقعل. (سعدی. کلیات) نادان، بیخرد، بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند: استاد بوعلی درویشی را دید لاینیی بر دوش گرفته پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایعد
تصویر لایعد
شمرده نمیشود، بی شمار بیحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعنه
تصویر لاعنه
مونث لاعن و شاهراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا یعنی
تصویر لا یعنی
بی معنی پوچ یاوه بی آرش
فرهنگ لغت هوشیار
نمی داند، نادان: گفت: سعدی چگونه همی بینی این دیبای معلم برین حیوان لایعلم ک (گلستان) یا سفیه لایعلم. سبک عقل نادان. نادان
فرهنگ لغت هوشیار
دریاب ما را ما را گوش دار مراعات ما کن، مارا گوشدار، یا راعنا گو (ی)، گوینده راعنا. مرا سر بسته توان داشت بر پای به پیش راعنا گویان رعنا. (خاقانی) توضیح صحابه خطاب به پیغامبر ص می گفتند: راعنا و یهود آنرا بلهجه خود راعینا می گفتند (یعنی شبان ما) و در آن سخریه ای بود این آیه نازل شد: یا ایها الذین آمنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا. (سوره 2 (بقره) آیه 98) (ای کسانی که ایمان آوردید مگویید: راعنا و بگویید: انظرنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایقرا
تصویر لایقرا
خوانده نمیشوه، ناخوانا غیرقابل خوانددن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لای ناک
تصویر لای ناک
پرلای شدن گل آلود گردیدن: حمئت البئر لای ناک شد چاه
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارعنا
تصویر نارعنا
بدگل، نادرستکار دغا کار آنکه خوش صورت نباشدبدگل: (پیر رعنا بتر از جوان نارعنا)، ناپرهیزگار فاسق و فاجر (دشنامی است زن را و آن در افسانه های عامیانه مانند حسین کرد مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است و نام نوایی در خنیای ایرانی بامدادانه برچکک چون چاشتگاهان برشخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بردنه (منوچهری) این واژه را معین تازی دانسته نوایی است از موسیقی قدیم: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه. (منوچهری. د. 76)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایعلم
تصویر لایعلم
((یَ لَ))
نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایعقل
تصویر لایعقل
((یَ قِ))
نادان، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
بیخود، بیهوش، مدهوش، خراب، مست
متضاد: بهوش، هوشیار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرازیری سرپایینی، سمت پایین مکان و جایی مشخص
فرهنگ گویش مازندرانی
مارپیچ کردن، پیچیده کردن، بستن، در بر گرفتن، پوشش، پیچیدن
دیکشنری اردو به فارسی