- لایعنا
- بی معنی، یاوه
معنی لایعنا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند
نادان، بی عقل، جاهل، بی سواد
نوشته ای که خوانده نشود، ناخوانا
بی معنی پوچ یاوه بی آرش
نمی داند، نادان: گفت: سعدی چگونه همی بینی این دیبای معلم برین حیوان لایعلم ک (گلستان) یا سفیه لایعلم. سبک عقل نادان. نادان
در نمی یابد فهم نمی کند، نادان بی خرد: هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل بصورتی ندهد صورتیست لایقعل. (سعدی. کلیات) نادان، بیخرد، بی عقل
پرلای شدن گل آلود گردیدن: حمئت البئر لای ناک شد چاه
خوانده نمیشوه، ناخوانا غیرقابل خوانددن
بدگل، نادرستکار دغا کار آنکه خوش صورت نباشدبدگل: (پیر رعنا بتر از جوان نارعنا)، ناپرهیزگار فاسق و فاجر (دشنامی است زن را و آن در افسانه های عامیانه مانند حسین کرد مستعمل است)
پر گل و لای
بی عقل، بی خرد
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخشنده، بزرگ، محترم، پرورش دهنده گوسفندان پروار، مرکب از الین عربی به معنی بزرگ یا گوسفند پر دنبه + الف فاعلی فارسی، نام روستایی در نزدیکی رودیار
دریاب ما را ما را گوش دار مراعات ما کن، مارا گوشدار، یا راعنا گو (ی)، گوینده راعنا. مرا سر بسته توان داشت بر پای به پیش راعنا گویان رعنا. (خاقانی) توضیح صحابه خطاب به پیغامبر ص می گفتند: راعنا و یهود آنرا بلهجه خود راعینا می گفتند (یعنی شبان ما) و در آن سخریه ای بود این آیه نازل شد: یا ایها الذین آمنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا. (سوره 2 (بقره) آیه 98) (ای کسانی که ایمان آوردید مگویید: راعنا و بگویید: انظرنا)
از الحان قدیم ایرانی، برای مثال بامدادان بر چکک، چون چاشتگاهان برشخج / نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه (منوچهری - ۹۷)
بی شمار، بسیار، بی اندازه، بی حساب، بی مر
مونث لاعن و شاهراه
شمرده نمیشود، بی شمار بیحد
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند: استاد بوعلی درویشی را دید لاینیی بر دوش گرفته پاره پاره
پارسی است و نام نوایی در خنیای ایرانی بامدادانه برچکک چون چاشتگاهان برشخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بردنه (منوچهری) این واژه را معین تازی دانسته نوایی است از موسیقی قدیم: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه. (منوچهری. د. 76)
نالیدن، تپیدن، تفنگی از اندوه، تنگدل شدن
خوراندن خوار گرداندن، رنجاندن، نام و نشانی نوشتن، رویاندن، در بند ماندن
به آزبا (دعا) خواستن، فراهم آوردن، یاد گرفتن
شنه گر نفرین کننده لعن کننده نفرین کننده
محدوده باریکی به عرض سه تا چهار متر در سطح سواره رو که دو طرف آن با خط کشی ممتد یا مقطع مشخص می شود و خودرو باید در آن حرکت کند، خط عبور (واژه فرهنگستان)