جدول جو
جدول جو

معنی لاکروا - جستجوی لغت در جدول جو

لاکروا
آلفرد، معدن شناس فرانسوی، مولد ماکن، (1863-1948 میلادی)، وی منشی دائمی آکادمی علوم بود
ژان فرانسوا دو، عضوکنوانسیون فرانسه، مولد ’پن ادمه’ (1754-1794 میلادی)
سیلوستر فرانسوا، ریاضی دان فرانسوی، مولد پاریس (1765-1843 میلادی)
لغت نامه دهخدا
لاکروا
پل، معروف به ژاکوب کتاب دوست، نویسندۀ فرانسوی، مولد پاریس (1806 - 1884م،)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامروا
تصویر کامروا
(پسرانه)
آنکه خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاکروار
تصویر چاکروار
مانند چاکر، بنده وار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپروا
تصویر ناپروا
بی التفات، بی میل، سراسیمه، بی ترس، بی پروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لابرلا
تصویر لابرلا
لا به لا، تا بر تا، تو در تو، نوعی حلوا یا شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارروا
تصویر کارروا
نافع و سودمند جهت پیشرفت کار، شایسته و سزاوار برای کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامروا
تصویر کامروا
کسی که به مراد و مقصود خود رسیده، کسی که به کام دل زندگی کند، کامیاب، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
(مُنْ نُ)
برنار دو. ادیب فرانسوی مولد دیژن. (1728-1641)
لغت نامه دهخدا
موضعی در جنوب حوضۀ رود خانه لار، (مازندران و استراباد رابینو ص 41 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو دهستان اشگور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان و در 45هزارگزی جنوب رودسر و 9هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع است کوهستانی و سردسیر و تعداد سکنۀ آن 800 تن است، آبش از چشمه تأمین میشود و محصول آن بنشن و غلات و لبنیات و عسل و فندق است، شغل اهالی زراعت و گله داری و راههای آن مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
ده کوچکی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان در یک هزارگزی خاور امام واقع است و20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز:
خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد
نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا.
؟
خدایگان جهان شادکام و کامروا
کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ.
فرخی.
دل من چون رعیتی است مطیع
عشق چون پادشاه کامرواست.
فرخی.
بدولت و سپه و ملک خویش کامروا
ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار.
فرخی.
جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا
لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز.
فرخی.
همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109).
شاه مسعود براهیم که در ملک جهان
خسرو نافذحکم و ملک کامرواست.
مسعودسعد.
- کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن:
از آن پس دژ و گنج ومردم تراست
برین نامور بوم کامت رواست.
فردوسی.
دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.
فرخی.
کامروا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون.
فرخی.
دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار.
فرخی.
پاینده باد و کامروا باد و شاد باد
آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم.
فرخی.
دل آنجا گراید که کامش رواست
خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست.
اسدی.
بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه).
در روزگار کامروا باد و شادخوار
شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار.
مختاری
لغت نامه دهخدا
(کارْ، رَ)
نافع و سودمند وبکار و شایسته و سزاوار برای کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
به لغت مردم اصفهان: صبر زرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رُوْ وَ)
فاقد مردمی. بی مروّت. و در اصطلاح عامیانه و لوطیان، نامرد
لغت نامه دهخدا
(دُ کْروا / کُ)
فردینان ویکتور اوژن (1798- 1863 میلادی). سرآمد نقاشان رمانتیک فرانسوی. وی در ’بوزار’ پاریس تحصیل کرد، اما بزودی بر ضد شیوه های معمول در نقاشی قیام نمود. اولین نقاشی بود که بدون طرح، مستقیماً با رنگ نقاشی کرد. رنگ های تندی که بکار می برد و حرکات تند و پر جوش و خروشی که در تابلوهایش دیده می شود، جدالهای هنری بسیار برانگیخت و از اینجا بود که وی رهبر نهضت رمانتیک در نقاشی فرانسه شناخته شد. در سال 1824 میلادی تابلو ’قتل عام خیوس’ او را دولت خریداری کرد. در سال 1832 میلادی به مراکش رفت، دو سال بعد تابلو معروف ’زنان الجزایر’ را به معرض نمایش گذاشت. دلاکروا جسمی ناتوان داشت اما نقاشیهای او نمودار روحی نیرومند است. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
رومیان از میان ارواح مردگان آن را که بدکنش بود لاروا میخواندند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 501)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نویسندۀ درامی و فکاهی فرانسه، مولد تورن (1803-1891 میلادی) ، ادوارد پسر صاحب ترجمه، رجل سیاسی و او چند بار وزارت کرده است. مولد پاریس (1840-1913 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاکردار
تصویر لاکردار
بی صفت (دشنامی است که بطرف دهند) دشنام گونه ایست که لوطیان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شیر کاند یا قند شیر عبارت از دیساکاریدی است که از ترکیب یک مولکول گالاکتز با یک گلوکز با حذف یک مولکول آب حاصل شده است و دارای طعم شیرین است این گلوسید در شیر انسان و خر به نسبت 5، 6 و در شیر گاو و گوسفند به نسبت 5، 4 درصد وجود دارد لاکتوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکروان
تصویر پاکروان
پاک جان پاک درون پاک باطن پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکروب
تصویر خاکروب
آنکه خاک و آشغال کوچه و محله را پاک کند، کناس، جاروب جارو
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دارای لاهای متعدد باشد تو بر تو، نوعی نان شیرین تنک و توبر تو توبرتو توبرته کلاج
فرهنگ لغت هوشیار
منسوجی است کم ارزش: گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو وقیف و لاکمخا. (نظام وقاری 21 لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپروا
تصویر ناپروا
بی رغبت، بی میل، بی التفات، غافل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامروت
تصویر لامروت
کسی که مردانگی ندارد نامرد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بمراد و مقصود رسیده آنکه بکام دل زندگی کند کامیاب مقابل نا کام: (نا کسان پیشگاه و کامروا فاضن دور مانده وین عجب است) (جامع الحکمتین)، عیاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابرلا
تصویر لابرلا
((بَ))
تو بر تو، نام نوعی حلوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لامروت
تصویر لامروت
((مُ رُ وَّ))
نامرد، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارروا
تصویر کارروا
((رَ))
شایسته، سزاوار، نافع، سودمند
فرهنگ فارسی معین
((تُ))
قند شیر که به مقدار تقریبی 65 گرم در یک لیتر شیر وجود دارد. ماده ای است دوقندی جامد، سخت و متبلور که در آب حل می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادروا
تصویر وادروا
((دَ))
بادربا، نانخورش، جایی که در آن نانخورش فراوان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامروا
تصویر کامروا
((رَ))
برخوردار، متمتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاکردار
تصویر لاکردار
((کِ))
بی مروت، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نا روا
تصویر نا روا
غیر مجاز
فرهنگ واژه فارسی سره